ای کاش آفتاب هرگز نتابد
از تو
تنها رد پایی در برف برای من مانده است

تا به حال کلید خانه ات را گم کرده ای؟
گمم در پس کوچه های اینجا بی کلید. مانده ام پشت در
خسته ام نمی کند این همه سر در گمی ها
یادت نرود این را تنها تو می دانی و خدا و دیگر هیچ! ...

بدرقه کردن با گذشت زمان عجب دردی است. بعضی وقت ها فکر می کنم قدرت زمان از خدا ببشتر است.

هنوز سکوت می کنی و خودت را زیر نور قرمز رنج می دهی ؟
طلوع کن !
بهاری دوباره می خواهم ...

می خواهم از پرتگاه زندگی بیفتم

نفس که می‌کشی
چشم‌هام
به روشنی قلبت می‌درخشد
آیه در آیه
مرا ببوس.

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدایی به سرانجام برسانی.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن یک همراه واقعیست که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست.

سردمه

و دیگر هیچگاه گرم نخواهم شد

بگو
ستاره، به مرزهای زمینی
نیاید
برای کهکشانی که دهانش
بوی شیر میدهد
عاشقی لقمه ی بزرگی ست
هنوز

من
گاهی احساس می کنم
آنقدر تنها هستم که شبیه خدا شده ام
و خدا دلش برایم می گیرد
×××
نمی دانم چرا
اینجا میان اینهمه نت کسی "دو" را نمی نوازد!
و ترس که روی پلکهام نشسته
سبک تر از نفس های تست_بدبختانه؟
×××
پاهایت را سبک بردار
گام هایت میزان باشد
دست هایت مثل بال کبوتر
×××
و تمام اینها
کیفر همرقصی من با توست
دیگر باد از هیچ روزنی سر نمی کشد.

مربع مربع دوست داشتنت را می شمارم

دیگر چیزی نمانده

طاقت من

یک کبریت بکشم

تمام می شود ....

 

 

روی بالشتکی از ابر می گذارمت، دستهایم را  رو به آسمان می گیرم، و آرام فوت می کنم، پروازت را رو به خورشید تماشا می کنم، و از صعودت لذت می برم... خدانگهدار.

دل سنگت کجا اسیره ؟

حضور "هیچ" ملایم را
به من نشان بدهید."

 
یه سری قصه هم هست ٬ که اگه بشه اسمشو گذاشت قصه ٬ یا خاطره ٬ یا خیال ٬ یا تصویر ٬ یا حالا خب هر چی ٬ که دیگه نیگهشون میدارم واسه خودم. فقط خودم و روحه که گم شد.

باور می کنی کلاغ اهلی بشه ؟

من کلاغ و اهلی کردم !

پروژه بعدی اهلی کردن روباهه

اگر دلم گریه خواست    کجایی تو ؟

- به سلامتی عشق

- به سلامتی آدم عاقلی که می فهمه بعضی عشق ها بچه گانه ست !

- آدم عاقل وقتی عاقله که عاشق باشه !

- آدم احمق هم برا این احمقه که خیال می کنه عشق رو می فهمه !!!

انگار ندیده   دیده بودمت

 

انگار نشنیده  شنیده بودمت

 

انگار .....

همه درختها ایستاده میمیرن !

اون دورا چه رنگیه؟!
به چی نگاه می کنی که جلوی چشمات و نمی بینی؟!