به این فکر می کردم که کلمه یعنی سوتفاهم وکلمه ای نگفتم . احمق کسی است که داستان عاشقانه می نویسد و فیلم عاشقانه می سازد کاش می شد خفه شد و حرف نزد و ننوشت و عکس نگرفت و نقاشی نکشید و فیلم نساخت و شعر نخواند
کاش می شد بدون حرف زدن کسی این همه را بفهمد ...

چرا بقیه می پرسند..چرا اصلا باید حرف های عمق تنهایی را گفت..؟

داشتم فکر می کردم که زندگی واقعا ارزش گفتن این همه حرف قشنگ را داره..؟

باش
همچون یک سرود
همچون رنگ
همچون گرمای مطبوع یک فنجان چای
باش
همچون یک سرود
همچون دو چشم مضطرب
همچون خیالی دور
همچون احساسی گنگ در هنگامه  نادانی

باش
همچون لمس تنت
همچون خیالی دور....

سلام بازم که نیستی همه قصه ها اینجوری تموم می شن می دونی یعنی نمی دونم چه جوری فقط می دونم خوب تموم می شن قصه ها رو می گم فقط تو قصه ها هر چی دلت می خواد می شه آخرش یه پری می یاد ( ترسون و لرزون پاشه می ذاره تو آب چشمه  شونه می کنه موی پریشون )‌نه یه پری می یاد با عصای جادوئیش همه آرزو هاشو یه دفعه برآورده می کنه ... اشکاشو پاک می کنه کاش تو قصه ها بودم  کاش تو این دنیای لعنتی نبودم کاش





دلم گرفته میدونم اهمیتی برات نداره دیشب بارون اومد می یای دوباره عاشق شیم ؟ می یای بچه شیم ؟ دلم عجیب گرفته عجیب