در زمانهای بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دستهایش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را زا لب من بردار و بینداز. زن هم دستهایش به سوزن و وصله بود. آمد که نخ را از لب های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چکار کنم؟ ناچار با لب برداشت. شیرین بود، ادامه دادند ...

من اگر مرد بودم، عاشق زنی می شدم که موهای سیاه بلند تاب دار داشته باشد
که بعد حمام موهای سیاه بلند تاب دارش را بپیچد توی یک حوله ی سفید و گره بزند بالای سر
که بعد حوله را بردارد و موهایش سر بخورند روی شانه های برهنه ش
و همان لحظه من صدایش کنم و برگردد و از روی شانه نگاهم کند و لبخند بزند لابد
من عاشق زنی می شدم که گاهی وقت ها جینگولک های رنگی از همه جاش آویزان کند و گاهی وقت ها ساعت هم نبندد
که دور چشم هایش را گاهی سرمه بکشد و موها را باز کند و با خرمن گیسو و صدای جرنگ جرنگ جینگولک ها و چشم های خمارش در خانه بچرخد
که بلد باشد توی گودی گلویم را ببوسد و لاله ی گوشم را نوازش کند
که وقتی از بالای سرم رد می شود و من حواسم جای دیگری ست عادت اش باشد که دست کند توی موهایم
که عینک بزند و روزها لنز بگذارد،
که شب ها بنشینم توی رختخواب و نگاهش کنم که -همان جور که لنزهایش را در می آورد،- باهام حرف می زند و تعریف می کند که چه کرده امروز
که آرایشش را با پنبه های رنگی پاک می کند و با من شرط می بندد که پنبه ها را می تواند یک راست شوت کند توی سطل آشغال یا نه
که لباس خواب های سفید کوتاه بپوشد و موها - موهای بلند سیاه تاب دارش را - جمع کند بالای سر - که طره ها در هوا بین شانه و گردنش بازی کنند
که عینک اش را بزند و همان طور که می رود دست و صورت بشوید و مسواک بزند از بالای عینک نگاهی چند صدم ثانیه ای به من بکند
که با لباس خواب سفید و موهای جمع و بوی مسواک و کرم دست و کتاب توی دستش بخزد رختخواب کنارم
و خوابش که گرفت موهایش را باز کند و کتاب و گیره ی مو را - نگذارد روی پاتختی- پرت کند پایین تخت
من اگر مرد بودم عاشق همچین زنی می شدم و برای هیچ کس هیچ کس هم تعریف نمی کردم که بعدش چی می شود

اگه یه روزی قصه‌های من تموم شه
تو میری
وقتی که رفتی دلت برای من تنگ میشه
پیش خودت یواشکی برام قصه میگی
آخر همه‌ی قصه‌هاتم یه جوریه که من برمی‌گردم و پیشت زندگی می‌کنم، دوتایی، با هم
هر شروعی که داشته باشه، آخرش همینه
دلت تنگ میشه، من می‌دونم
یه روزی قصه‌های من تموم میشه، اینم می‌دونم
ولی قصه‌های تو هیچوقت بعدش تموم نمیشه،‌اینم می‌دونم