بهش میگم : الاغ ! برو عاشق شو . بهم میگه ٬ که چی ؟ که بعدش خورد شم ؟ که بعدش خراب شم ؟ که بعدش ... که بعدش .. که بعدش ... . . . دیگه بهش الاغم نمیگم. حیف نیست آخه حیوون به این ماهی ؟ پامیشم و میرم سیگارمو میکشم و به معجزههای خودم فکر میکنم وقتی که پیغمبر بودم و پشت سر هم جفت هفت میاوردم ... |