اعتراف می کنم آخرین عشق قبل از دوران بلوغم کلینزمن بود که موهای طلایی داشت و شوت که می زد توپ ممکن بود از استادیوم هم پرت شه بیرون
اعتراف می کنم وقتی دارم انگور می شورم از انگورهای خراب و له شده که باید بریزمشون دور معذرت می خوام که دارم از دوستاشون جداشون می کنم
و از همه بشقاب های لب پریده که میندازم دور معذرت می خوام
و اعتراف می کنم که نمی دونم چرا از بسیار کودکی فکر می کردم همه چیز زنده است و روح داره و دردش میاد و غصه می خوره و شاد می شه
و من و میز تحریر دوران دبستانم با هم خروس زری پیرهن پری گوش
می کردیم و با هم غصه می خوردیم و هیجان زده می شدیم
اعتراف می کنم که همیشه تو پاییز عاشق می شم
و دیوونه می شم
و بال در میارم
و بال های پاییزیم گنده هستن
و برای همین پروازهای دور دور می کنم
به بچگی ها
و مجبور می شم بشینم اعتراف کنم
همش تقصیر پاییزه
و بال های پاییزی

الان بعد پاییزه ؟