پوستش از پارچه ی سفید است و همه جایش دوخته شده. یک عالم سوزن رنگی از قلبش بیرون زده اند. یک جفت چشم خوشگل دارد، که در آن ها شکل های هیپنوتیزمی است با همین چشم هاست که آدم را هیپنوتیزم می کند. زامبی های زیادی هستندکه همه شیفته اش هستند او حتی یک زامبی دارد که اصلیتش فرانسوی است. ولی دختر می داند که نفرین شده است نفرینی که نمی شود هیچ کارش کرد، چون هر کس بیشتر به او نزدیک شود، سوزن ها بیش تر در قلبش فرو می روند