بخیه رو دیدی؟ زخمی که خودش خوب نشه رو بخیه میزنن وقتی که اتفاق میفته ٬ وقتی که تصادف میکنی ٬ وقتی که پوستت میره و تنت پاره میشه و زخمی توش به وجود میاد که خودش دیگه جوش نمیخوره اون وقت ٬ بخیه میزنن زخم رو. دو تیکه زخم رو به هم میدوزن ٬ درد داره نه؟ شاید از خود زخم هم بیشت درد داشته باشه بخیه زدن زخم نه؟ یه مدت بعد از اینکه بخیه زدن ٬ یه مدت که گذشت و پارگی زخم به هم جوش خورد .. بخیه رو باز میکنن. اون نخای بخیه رو از توی گوشت و پوست تازه میکشن بیرون ... بازم درد داره نه؟ حالا دیگه یه زخمه مثل همه‌ی زخمای دیگه آره ؟ ولی نه. زخمی که بخیه خورده جاش میمونه تا همیشه تا همیشه جاش میمونه هیچ‌وقتم نمیره هیچ‌وقت.

خدایا کاش مرا برکت میدادی و حدودم را وسیع میکردی و دستت با من بود و مرا از بلادور نگاه می داشتی تا محزون نشوم .
و خداوند دعای او را اجابت کرد ....

 
مثل کندن دم گیلاس می‌مونه
یا درآوردن یه هویج از توی خاک
یا برداشتن یه تار مو از ابرو
کندن یه چیزی که ریشه داره و وقتی می‌کنیش با ریشه‌ش درمیاد
وقتی دراومد جای ریشه‌ش به اندازه‌ی یه حفره خالی می‌مونه
عوض شدن آدما اینجوریه،‌ عوض شدن آدمای غیر از خودت برای تو
کندن دم گیلاس که دیدی چه صدایی میده؟ یه صدای خفه‌ی کوتاه خیس
هومم
کاش هیجوقت عوض نشی ُ هیجوقت

سلام خدا  میدونم میشنویم ، می دونم میبینیم ، میدونم اینجا رو می خونی بازم من منتظرم منتظره معجزه ات میدونم بازم جوابمو می دی میدونم چقدر مهربونی

دچار همزاد پنداری با اون ماهیه که سر هفت سین میذاریم شدم.همه چی توی اب اتفاق می افته.دنیا رو از پشت لایه کلفتی از اب و شیشه میبینم و حس میکنم.هیچ چیز اونقدر که باید بهم نزدیک باشه نیست .... " دیگه نیست هیچوقت نمیشه ...


و همانا گاو را آفریدیم تا انسان هیچ وقت احساس نکند خیلی نفهم است،
و الاغ را آفریدیم تا خوشحال باشد که از انسان خرتر هم هست،
و موش را تا فکر نکند خیلی ترسوست،
و میمون را تا هیچ وقت احساس نکند فقط اوست که بی دلیل می خندد.

و همانا انسان را آفریدیم و به او عقل دادیم و دستور دادیم برود آدم شود،
و دوهزار سال فکر کرد و آدم نشد،
و فرشتگان گزارش دادند که از گاو نفهم تر، از الاغ خرتر و از موش ترسو تر است؛
و بعد از آن همه ء میمونها مطمئن شدند که بی دلیل نمی خندند.

و خداوند داناست، و زندگی زیباست، و شما نمی دانید.
و خداوند تواناست، و همانا شما را آفریدیم چون زورمان می رسید؛
ای کسانی که ایمان آورده اید، انقدر زور نزنید، زورتان نمی رسد،
و این همین است که هست، اگر نمی خواهید، بروید بمیرید؛
و اگر می خواهید، پس دیگر نق نزنید،
و انقدر فکر نکنید، کارتان را بکنید،دهنتان سرویس شد چیزی نگویید شاید رستگار شوید ...


 

نمی دونم هنوز به اینجا سر میزنی یا نه ؟ نمی دونم ... اگه هنوز خزعبلات منو  ....

مهم اینه که به آب اعتماد کنی. مهم اینه که شاد باشی از داشتن همچین سکان داری. مهم اینه که نجنگی. مهم اینه که یاد بگیری که تو هستی، که تو زنده ای و تمام این آبها مال توست. یادت نره اون چیزی که ماندگاره تویی و این آب. آدمها فقط می یان و می رن. یادت باشه آدمها رو هم باید رها کنی تا خودشون انتخاب کنن. شاید اونهام بخوان سکان دارشون آبه باشه نه تو."

مرگ ٬ تموم شدنه ٬ و اگه واقعاً تموم شدن باشه خیلی چیز خوبیه . ولی یه جور مرگ هم هست که فراموش شدنه .. و یه جورشم هست که فراموش کردنه . نمیدونم شاید همه‌ی اینا یه جور تموم شدنه ٬ ولی هی چی هست اینا دیگه اصلاً چیز خوبی نیستن .. بدن ٬ خیلی بد . ولی کاریشون نمیشه کرد ٬ درست مثل خود مرگ میمونن ٬ یه هو سراغ آدم میان در حالیکه اصلاً فکرشو نمیکردی و انتظارش رو نداشتی . مرگ چیز عجیبیه ٬ خیلی ...

من باید یه نفس عمیق بکشم.
باید بتونم یه نفس خیلی عمیق بکشم.

تصور یه خیال، یه رویا، یه فکر، یه آرزو، وقتی مکرر بشه، وقتی که خیلی خیلی مکرر بشه
اونقدری که تو باورش کنی
اونقدری که ردش عمیق بمونه توی ذهنت
اونوقت فکر می کنی که واقعا اتفاق افتاده
یه روز دوری اون قبلنا
یا شایدم یه روز دوری اون بعدنا
دیگه فکر و رویا و خیال و آرزو نیست
میشه خاطره
خاطره ی واقعی
حالا به خاطره هات فکر می کنی به جای رویا ساختن.

اونایی برنده ن که رو زندگیشون ، رو دلشون ، یه تابلوی ورود ممنوع زدن و خلاص ... حالا یه سری یا کورن یا مثل من عشق خلاف رفتنن     دیگه مشکل خودشونه .مگه نه ؟

دیدی میخوای نفس بکشی نمیتونی ؟ باید زور بزنی تا نفست بره تو ؟
دیدی میخوای آب دهنت رو قورت بدی نمیتونی ؟ دوباره سعی میکنی ٬ بازم نمیتونی . یه چیزی گیر کرده تو گلوت که نه میذاره چیزی بره پایین نه میذاره حرفی از اون تو بیاد بیرون ؟
دیدی آدمایی که وقتی که باید باشن نیستن ؟ دیدی معمولاً وقتی که دیر شده میان و هستن و اصلاً یادشون میره وقتی که باید میبودن نبودن ؟
دیدی یه چیزی رو احساس میکنی که اصلاً نمیتونی بگی چیه ٬ حتی به خودت ؟ هر چی که بگی نیست ولی یه چیزی هست به خصوص که خیلی هم چیز گهیه .
دیدی خدا نیست ؟
دیدی یه نیم ساعت به کیبورد نیگا میکنی که یه چیزی بنویسی فقط دستات رو میبینی که همین جوری فلج افتادن اون رو و تکون نمیتونن بخورن ؟
دیدی داری تموم میشی ؟
دیدی حتی دیگه مرحوم هم نمیتونی بشی ؟
دیدی دیگه هیچ رنگی هیچ معنی واست نمیده ؟
دیدی به خودت نیگا میکنی هیچی نمیبینی ؟
دیدی از بودن و نبودنت حالت به هم میخوره ؟
دیدی از هیچ موسیقی ای نمیتونی لذت ببری ؟
دیدی هیچ عکسی رو نمیتونی نیگا کنی ؟
دیدی ؟
من دیدم .

می‌دونی چرا بعضی وقتها دهن آدم سرویس میشه ؟  انگار نه انگار که خدایی هست و این جهان خدایی دارد ؟
این‌گونه وقتها در واقع او - خدای قادر متعال - داره سکوت میکنه . دارد تنها واکنش ممکن را ادا میکند . خدا که کم می‌آورد همه چیز قاراشمیش میشود و قر و قاطی و اینگونه است دهان آدم‌ی که ما باشیم سرویس میشود.
جوابمو را نمیده. ساکت میمانم. سکوت میکنم . ساکت میشود ، سکوت یک سلاح است وقتی هیچی نی تونی بگی وقتی هیچ کاری نمیتونی بکنی وقتی هیچ گهی نمی تونی بخوری وقتی دهنت داره سرویس می شه وقتی ...

یه روز فرصت داشتم تا تمام تکه پاره هام رو جمع کنم تا از نو خودم باشم. فقط یه تیکه م باقی مونده بود که یه روزم تموم شد و دوباره هزار تکه شدم . تازه الان تنها تیکه ای که برام باقی مونده همون تیکه ی آخره که وقتی باید میبود نبود. خب ....می فهمی؟

میدانی نازنین ٬ تا بوده همین بوده . که همیشه سنگ دو لبه‌ی تیز قیچی را میشکست و قیچی کاغذ صاف را میبرید و صافی کاغذ سختی ِ سنگ را میبلعید ... بازی کنیم ؟ باشد ولی ٬ می‌دانی .. تو همیشه سنگ بودی و من همیشه در انتخاب کاغذ یا قیچی مانده بودم غافل از آنکه همیشه دست سومی هم هست چه من بشکنم چه مرا بشکنی ... نمیدانم .. هنوز هم نمیدانم ... میدانم هر چه کنم دستم سنگ نخواهد بود که ما هر چه کنیم سرشتمان چون دوسنگ نبوده ٬ نیست ٬ و نخواهد بود . .......

همیشه وقتی فکر می کنی همه چی داره درست میشه همون لحظه همه چی رو سرت خراب می شه ...

 
توی چشمای کلاغه نیگا نکن
عاشقت میشه
عاشقش میشی
دنبالت میاد
وقتی که خوابی میاد چشماتو در میاره
از ته
از کاسه
آخه میترسه که تو توی چشمای یه کلاغه دیگه نیگا کنی
که عاشقت بشه
که عاشقش بشی
...

 
خدا عاشقه ٬ حواسش نیس داره چی کار میکنه.
می دوستدارمش وقتی عاشقه

تا جنون فاصله ای نیست
از اینجاکه منم !