- زن من می شی؟
- نه ..
- چرا؟
- اونوقت کی شبا به من زنگ بزنه بخندونتم؟
- تو زن من بشو،قول می دم شبا بهت زنگ بزنم!
پ ن : این هیچ ربطی به من نداره ها !
احمقی عاقلانه میگفت: « برای فراموش کردن درد عاشقی ٬ باید دوباره عاشق شد .»
شما بگویید من چه میتوانم گفت ٬ جز آنکه حماقت عین خوشبختی است ؟!!
بعضی وقتا
آدم دلش میخواد
وقتی که بغض کرده
وقتی که تلخه
به یکی بگه که
نه
یعنی نیگاش کنه و بهش بگه
داغونم.
بعد بره تو بغلش
اونم بفهمه که یه داغون رو بغل کرده
چقدر برات قصه بگویم
چقدر ببوسمت
نوازشت کنم
موهات را نفس بکشم
تا خوابت ببرد؟
...
چقدر
نگاهت کنم
نگاهت کنم
تا خوابم ببرد؟
میدانی؟
میدانی از وقتی دلبستهات شدهام همه جا
بوی پرتقال و بهشت میدهد؟
هرچه میکنم
چهار خط برای تو بنویسم
میبینم واژهها
خاک بر سر شدهاند
تب دارم
از جنس شمعهای ذوبشده
بر تن تو
اگر خدایی از جنس توست
پس بمیر
اگر خدایی از جنس توست
پس زنده شو
آویخته چرایی؟
بر پلههای خدا
میپیچی به گردنم
با بوسهای چنان
که یادم برود
بروم
بالا یا پایین
برویم.
اینجا جای ما نیست.
شمعها را تو
بر تن خود ذوب میکنی
و موم داغ
بر تن من
لایه لایه آرام میگیرد.
مستم
To love is to suffer. To avoid suffering, one must not love. But then, one suffers from not loving. Therefore, to love is to suffer; not to love is to suffer; to suffer is to suffer. To be happy is to love. To be happy, then, is to suffer, but suffering makes one unhappy. Therefore, to be happy, one must love or love to suffer or suffer from too much happiness