وقتی آرومم انگار خودم نیستم

میدانم دستت که نوازشم می دهد فردا خواهدم کشت !

هی میرسم کنار دانستگی

اما باز ندانسته عاشقم !

 

چراغ رابطه تاریکست ...

فروغ

 

 

مثل آویزان شدن از لبه ی پلی ست پس از آنکه افتاده ای.. انگار حرکت نمی کنی، تنها آویزانی، ولی تمام نیرویت را می طلبد..

عشق یا اعتماد
نمی دانم
چیزی میان ما گم شد
که هرگز
آن را نیافتیم
پس مرا فراموش کن

کاش می دانستی،

که پرندگان عشق هرگز دوباره پر نمی گشایند

دوست من ، عشق مسافری است

که تنها یکبار به سراغمان می آید ویکباره میرود...