تصاویر محو میشوند
نه اینکه از بین بروند
فقط محو میشوند و تغییر شکل میدهند
و خدا به پوزمان میخندد
آدمها نیستند
این فردیت های نامگذاری شده مسخره چیزی جز خاکهایی که در قالب های مختلف ریخته شده اند نیستند
نقش ها ثابت اند
همان گونه که همیشه بوده اند
و ما در طول زندگی بازی های زیادی خواهیم کرد
و بدون اینکه از خودمان بپرسیم چرا لحن صدایمان در عرض چند ثانیه عوض میشود.
واسطه هایی هستیم که نیروهای طبیعت ازما میگذرند
رفتارها درونمان منعکس میشوند
به ما خیانت میشود و ما باید جواب خیانت را بدهیم
وگرنه اگر همرنگ دنیا نشوی دنیا تبدیل به موج بزرگی میشود که هر لحظه ممکن است روی سرت فرود بیاید
و دریا
دلم میخواهد سرم را زیر آب کنم و همه صداها را گنگ بشنوم و هیچ وقت بالا نیایم
دلم غرق شدن میخواهد برای همیشه
یکی بود،یکی نبود.یه دخترکوچولویی بود که یه روز بزرگ شد.یعنی بزرگ بزرگ که نشد،قدش که بلند شد همه فکر کردند که بزرگ شده اما اون هنوز کوچولو مونده بود.اون اوایل خوشحال بود که کلی قد کشیده آخه حالا می تونست غول یه آدم دیگه باشه اما یه کم که گذشت قلبش که اندازه مشتش بود اما مشت زمان بچگیهاش، غصه دار شد.آخه حالا غول بود اما غول کی؟ دختر کوچولوی قصه ما که حالا یه غول صورتی مهربون غصه دار بود فکر می کرد باید بره دنبال آدمش بگرده.توی صورت همه "آدم"ها دنبال اونی می گشت که قرار بود مال خود ِ خودش باشه.که اون غولش باشه.اما پیداش نمی کرد.هی هرشب بیشتر غصه می خورد و هرچی بیشتر غصه می خورد بیشتر سردش می شد و هی یخ می زد،تا اینکه کم کم شد یه غول صورتی مهربون یخی، که فکر می کرد دیگه آدمشو پیدا نمی کنه.اون وقت توی یکی از همون روزای غمگین یهو یه نفر پیدا شد که براش کف دستش رو خوند.توی کف دست غول یه پسرکوچولو نشسته بود کنار تخت و آروم جوری که موهای بلند تاب دارش صورت غول رو آزار نده توی گودی گردن غوله داشت "ها" می کرد.یواش و باحوصله.اینقدر "ها" کرد تا یخ غول صورتی مهربون باز شد و یهو دید که یه پسر کوچولوی چشم قهوه ای با موهای بلند مشکی و تاب دار که خیلی به موهاش حساس بود که نمی ذاشت کسی موهاشو ناز کنه ! با یه لبخند گنده نشسته کنارش.غول که باورش نمی شد اومد حرف بزنه که تو از کجا اومدی؟چطوری پیدام کردی؟ چرا اینجایی؟که یهو پسره پرید توی بغلش و محکم بوسیدش...محکم...اینقدر محکم و گرم که غول صورتی مهربون با اون همه خنگ بودنش از ته دل کوچولوش که هنوز اندازه مشت زمان بچگیهاش بود حس کرد که آدمش رو پیدا کرده.که این خودشه.که حالا باید دستهاش رو محکم دور اون حلقه کنه و نگذاره که لیز بخوره و بره... اما اون لیز خوردددددددددددددددد ......... اما اون رفت
غول صورتی مهربون دوباره یخ زد ایندفعه حتی قلب کوچولوش که هنوز اندازه مشت زمان بچگیاش بود یخ زد ....
غول صورتی مهربون اسمش ایما بود ...
یه چیزی رو دارم حس میکنم که خیلی وقته گم کردم ..
یه چیز ترسناک دوست داشتنی دور ...
breathe , breathe in the air ... don't afraid to care
run , run rabbit run.
تو شروع میکنی : پلی لیستتو میاری٬ هر آهنگی که بیاد مال منه ... muse - sunburn
She burns like the sun, and I can't look away
She'll burn our horizons, make no mistake
And I'll hide from the world behind a broken frame
And I'll burn forever, I can't face the shame
نوبت من میشه ... Sinead O'Connor: Don't Cry For Me
Have I said too much?
There's nothing more
I can think of to say to you
But all you have to do is
Look at me
To know that every word is true
I kept my promise
Don't keep your distance
میگی ادامه بده .. میرم آهنگ بعدی . cold play - for you
If you're lost and feeling low,
Circumnavigate the globe,
All you have is hope.
And the way you seem to flow
Circumnavigate the globe,
I never seem to lose control,
With you.
خب .. حالا من نیت میکنم. آهنگ بعدیم تو .. آهنگی که من برای تو بخونم ... Pink Floyd - Don't Leave Me Now ... ترسناکه .. میرم ترک بعدی ... ترسناک تر میشه : Pink Floyd - Is there anybody out there
نمیخوام اینا رو گوش کنم . میترسم. نیت کن . بعدی رو با نیت تو میرم .. اگه ترسناک بود ولی میزنم جلو ...
تو .. نیت میکنی ... من آهنگ بعدی رو گوش میکنم ... اینجوری شروع میشه: Hey You ... گوش میدم .. میگذره .. سردمه . به Can you feel me که میرسه میزنم بعدی :
I can’t remember anything
Can’t tell if this is true or dream
Deep down inside I feel to scream
This terrible silence stops me
بدون نیت این بار میزنم جلو ... desert rose میاد:
I dream of rain
I dream of gardens in the desert sand
I wake in vain
I dream of love as time runs through my hand
هیچ وقت نمتونستم باور کنم 30 گیگ موزیک با بیشتر از 180 تا گروه و خواننده اینجوری جوابم رو بده ...
تو ... آهنگ بعدیت ...
Everyone of us is scared
Everyone of us is hurt
Everyone of us has hope ...
میترسی . میگی ولش کن.
من با خودم فکر میکنم : یه روزی تو همینجوری میترسی ، تو فکر میکنی .. داری به پنجرهت نگاه میکنی .. نگام میکنی ، از جات پا میشی ٬ هیچیهم نمیگی میای جلوم .. خودت رو یه هو پرت میکنی .. تو بغل من ...
Bring me to life شروع میکنه به خوندن .. How can you see into my eyes like open doors
رو پلیلیست تو driven under ...
Then she told me she had a gun
it sounded like she’d used it once before ...
من ؟ driven under رو میارم .. گوش میدمش. انگار یه مهی همهی دور و برم رو گرفته. تموم که میشه میره رو Annie's Song. داره خطرناک میشه . بهتر تمومش کنیم.
من ... به آدمایی فکر میکنم که روحشون رو گم کردن ..
تو ... داری زیر لب آهنگی که پخش میشه رو میخونی ... Once upon a time a memory ... Once upon a time girl ...
من ... دارم Baby It's Alright ... رو گوش میدم .. به اتاقت فکر میکردم و به حسِ وقتی که تنها و خسته میای تو بغلم ... که این شروع میکنه به خوندن.
تو ... به Forgotten hopes فکر میکنی ... به گریههای دیروزت .
Did I punish you for dreaming
Did I break your heart and leave you crying
Don't you ever dream of escaping...
من:
I See The Fear In The Things We Don't Understand
I See The Fear In Another Blind Man
I Can't Hold Back This Fight That Stills Inside
I Can't Hold Back Who I Am ...
I Know You're Strong
I Know You Belong
I Know You Are Strong
My Beautiful One
تو:
my beautiful one ...
سوپر گرل میاد.
تو ... تو هم سوپر گرل داری گوش میدی.
And then she'd say, it's Ok, I got lost on the way
but I'm a super girl, and super girls don't cry.
And then she'd say, it's alright, I got home, late last night
but I'm a super girl, and super girls just fly.
بعدیش weep.
she turns
she burns
she feels conceales by someone that she doesn't know
she hopes someday
he'll find his way into these tears that she weeps ...
- به خواب اون شب فکر میکنم.
put
I need to feel u touch ...
با آهنگ بعدی خداحافظی میکنیم:
Anathema - Are You There.
وقتی پینک فلوید اومد رو ... با اونجاییکه آیام کامفورتبلی نامب رو خوندن ... من چرا نشستم هی تو رو نیگا کردم؟
میدونی گاهی فاصله رویا تا واقعیت هیچی نیست
ولی .... آدمی که تو رویا زندگی می کنه خیلی می شکنه ...خیلی
می فهمی ؟!
گفتم دوستت دارم. پرسیدم حالا چکار کنم؟ جواب ندادی. فکر کردی اگر دوستت داشتم
نمی پرسیدم.
فرق من با تو اینه که من فکر نمی کنم و می پُرسم ولی تو فکر می کنی و نمی پرسی. من در همین لحظه اعلام می کنم که اینجوری نمی شود. من به خداوند پیشنهاد می کنم که در نسخهء بعدیِ آفرینش توانایی فکر کردن را از زنان و توانایی سوال کردن را از مردان سلب کند؛ آنوقت نه من سؤالهای بیخود می پرسم و نه تو فکرهای بیخودی می کنی؛ و بالاخره ما خوشبخت می شویم. آمین.