بهش میگم : الاغ ! برو عاشق شو .
بهم میگه ٬ که چی ؟ که بعدش خورد شم ؟ که بعدش خراب شم ؟ که بعدش ... که بعدش .. که بعدش ...
.
.
.
دیگه بهش الاغم نمیگم. حیف نیست آخه حیوون به این ماهی ؟ پامیشم و میرم سیگارمو میکشم و به معجزههای خودم فکر میکنم وقتی که پیغمبر بودم و پشت سر هم جفت هفت میاوردم ...
اولاخ هم نشدیم ما! کجایی جونم، کم پیدایی؟ ایمیل هم که جواب نمیدی
دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره نداره!!!!
خیلی بی معرفتیD:
سلام .
حتی اگه پیامبری باشی که جفت هفت میاری ، حق نداری مردمتو با فشاربه راه عشق هدایت کنی . مگه اینکه حس پیامبر بودنت منوط به این دعوت باشه . اینم که ....
راستی الاغ ....چه نقش محوری در این متن بازی می کند.
مرسی واسه نظرات