اگه یه روزی قصههای من تموم شه
تو میری
وقتی که رفتی دلت برای من تنگ میشه
پیش خودت یواشکی برام قصه میگی
آخر همهی قصههاتم یه جوریه که من برمیگردم و پیشت زندگی میکنم، دوتایی، با هم
هر شروعی که داشته باشه، آخرش همینه
دلت تنگ میشه، من میدونم
یه روزی قصههای من تموم میشه، اینم میدونم
ولی قصههای تو هیچوقت بعدش تموم نمیشه،اینم میدونم
سلام ایما جون! من یک عدد علی ام و به سرم زده دوباره بلاگ داشته باشم... اگه دوس داشتی یه سر بزن!