زندگی یعنی یه چیزی بین مردن و زنده بودن ... همینه که هست ... گفته بودم که ٬ فکر کردن واسه سلامتی ضرر داره . فکر نمیکنیم و زندگی میکنیم . عاشق میشیم و فراموش میکنیم . مثل یه رویا زندگی میکنیم ٬ با یه رویا زندگی می‌کنیم ... یه روزم میمیریم. یه روز نزدیک ... یه روزم خبر مرگمون به هم میرسه . به همین سادگی . اصلاً چشمامونو میبندیم و فرار میکنیم - هرچی باشه باید زندگی کرد دیگه - یه چیزی بین مردن و زنده بودن . زندگی - فرار - با چشمهای بسته . ولی ... دیدی چشماتو که میبندی انگاری تازه چشماتو وا کردی ؟! دیدی خیلی وقتا چراغا رو که میبندی یه هو احساس میکنی دیگه هیچی نیست ٬ بعد کم کم همه چیو میبینی ... بالاخره که چی ؟ یا هست یا نیست .. درست مثل وقتی که چشاتو محکم به هم فشار میدی یه هو یه چیزی شبیه نور یا برق میدووه تو چشات ... چشمامونو میبندیم و از هم فرار میکنیم ولی چشماتو که میبندی تازه همه چیز برات روشن تر میشه ...; احساس بی وزنی میکنی ٬ سبکی ؛ چشمات رو میبندی ... پرواز میکنی و میری بالا ٬ میری بالا ٬ میری بالا ... اوج می‌گیری اوج می‌گیری اوج می‌گیری ... فکرش رو بکن ؛ جهت رو اشتباه کرده بودی ٬ چشمات رو که باز می‌کنی میفهمی که تمام این مدت داشتی میومدی پایین ٬ تمام اوج گرفتنت یه سقوط بیشتر نبوده ... چی کار میشه کرد ؟ چشات رو دوباره میبندی و ادامه میدی ؛ میری بالا ٬ میری بالا ٬ میری بالا ...

خیلی بده که آدم دیگه به درد بودنم نخوره ، مهم تر از بودن برای خودش ، بودن برای یکی دیگه ست . خیلی بده

من فلسفه‌ای دارم
یا خالی ٬ و یا لبریز

اول جای خالیت حس میشه
بعد پاک میشی
بعد فراموش میشی
بعدم یه خاطره میشی.

چه با خداحافظی ٬ چه بی خداحافظی

چه جوری فرار کنم
که مرا بگیری؟
چه‌ جوری بجنگم
تا اسیرم ‌کنی؟

به جای پیرهن

زندگی ام را تنت می کنم

دلم را گوشه واژگانم گره می زنم

راه نرو !

بوسه بزن
تا دستان زندگی خط بخورد.

این باران
بند نمی‌آید
آه می‌کشم
و به آسمان فوت می‌کنم.

هرچیز را هم
که تقصیر من بیندازی
عاشق شدن من
تقصیر توست!

عاشقت باشم می‌میرم
یا عاشقت نباشم؟

نمی‌دانم کجا می‌بری مرا
همراهت می‌آیم
تا آخر راه
و هیچ نمی‌پرسم  از تو
هرگز

عاشقم باشی می‌میرم
یا عاشقم نباشی؟

این که عاشقی نیست
این ‌که شاعری نیست
واژه‌ها تهی شده‌اند
به حساب من نگذار

 با تو عاشقی کنم
یا زندگی؟

در بوی  پیرهنت
تاب می‌خورم
بی‌تاب می‌شوم
و  دنبال دست‌هات می‌گردم
در جیب‌هام
می‌ترسم گمت کرده باشم در خیابان
به پشت سر وا می‌گردم
و از تنهایی خودم وحشت می‌کنم.

بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟

نمی‌دانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را می‌گذارم
آخر خط من.
باشد؟

بی تو زندگی کنم
یا ؟

همین که باشی
همین که نگاهت ‌کنم
مست می‌شوم
خودم را می‌آویزم به شانه‌ی تو.


امشب اسبت را می‌دزدم
رام می‌شوم آرام
مبهوت عاشقی کردنت
. 

با تو
اول کجاست؟
با تو
آخر کجاست؟
 

از نداشتنت می‌ترسم
از دلتنگیت
از تباهی خودم
همه‌اش می‌ترسم
وقتی نیستی تباه شوم.

بی تو
اول و آخر کجاست؟

واژه‌ها را نفرین می‌کنم
و آه می‌کشم
در آینه‌ی مه‌آلود
پر از تو می‌شوم

بی چتر.

من
بی تو
یعنی چی؟

غمگین که باشی
فرو می‌ریزم
مثل اشک.


نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است. 

تو بیش‌تر منی
یا من تو؟

در آغوشت
ورد می‌خوانم زیر لب
و خدا را صدا می‌زنم.
آنقدر صدا می‌زنم که بگویی:
جان دلم

سلام مبارکه

پسرکی که هیچ چیز نمی دانست عاشق شد، و مردی که تنها نشسته بود به او خندید. پسرک که از هیچ چیز نمی ترسید جلوتر رفت،‌ و مرد که همانجا نشسته بود کمی ترسید. پسرک که خسته شده بود راه را گم کرد، و مرد که هنوز نشسته بود دیگر او را ندید. پسرک در تاریکی نشست و همه چیز را آموخت، و مرد که از جایش بلند شده بود به سمت عقب دوید. پسرک آنقدر همانجا نشست تا مرد شد، ولی مرد هر چه به عقب برگشت هیچ اثری از عشق و پسرک ندید. پسرک و مرد تا ابد دنبال هم گشتند و نگشتند، شاید هم در یک روز معمولی درست مثل امروزبه هم رسیدند و یکی شدند، ولی عشق یک جایی بین آنها گم شد.

چن وقتیه که وقتی از یه پل رد میشم پشت سرم خرابش نمیکنم . خیلی بده . بوی ترس میدم . ترس یعنی مرگ . مرگ خوبه ولی به شرطی که خودت انتخابش کنی . خودت تصمیم بگیری . خودت تا تهش بری ٬ خون رو ببینی و بخندی ٬ به شرطی که وقتی میمیری نیشخند بزنی . یه چیزایی پشت سرم جا مونده که باید خرابشون کنم ... این عقب عقب نیگاه کردنا یعنی ضعف . من ضعیف نیستم . دیوونه شاید ٬ ولی ضعیف نه . همممم . پاک کردن صورت مسأله شجاعانه ترین راه‌حله . همیشه بوده . حل مسأله نباید اونقدر سرت رو گرم کنه که مسأله‌های جدید رو نبینی . دوست ندارم وقتی پشت سرم رو نیگاه میکنم که مطمئن شم راه برگشت رو هنوز گم نکردم از جلو بخورم و مسیرم رو گم کنم . باید پشت سرم رو پاک کنم ٬ حتی اگه جلو روم راهی نباشه . دوباره رفتن یه مسیر اشتباهه . هیچی رو نمیشه از اول شروع کرد باید بمیری تا دوباره به دنیا بیای . خودت بمیر ٬ نذار جونت رو بگیرن .... به آینه نیگا میکنم ... میترسم ٬ من از خودم میترسم .. دیوونه‌م ا !

همه اشتباه میکنن٬ همه حق دارن که اشتباه بکنن ٬ همه نیاز دارن که اشتباه بکنن ٬ همه باید حداقل یه بار اشتباه کردن رو تجربه کنن ؛ ولی خب ٬ بعضی ها هم معتاد میشن به اشتباه کردن.

از آدما بت ساختن بسی نیکوست ٬ مهم نیست بعداً چقد پشیمونی به بار بیاره . مهم اینه که بتونی یه نفر رو اونقده ببری بالا که با همه‌ی گه بودنش واست فرشته بشه ٬ مهم نیست بعداً ممکنه دودستی پرتت کنه تو جهنم ٬ مهم اینه که یه بت بسازی و دیوونه‌ش بشی . همین.

شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر
شکر شکر شکر شکر شکر

دلم برات تنگ شده بود مرسی که دیدمت

بخیه رو دیدی؟ زخمی که خودش خوب نشه رو بخیه میزنن وقتی که اتفاق میفته ٬ وقتی که تصادف میکنی ٬ وقتی که پوستت میره و تنت پاره میشه و زخمی توش به وجود میاد که خودش دیگه جوش نمیخوره اون وقت ٬ بخیه میزنن زخم رو. دو تیکه زخم رو به هم میدوزن ٬ درد داره نه؟ شاید از خود زخم هم بیشت درد داشته باشه بخیه زدن زخم نه؟ یه مدت بعد از اینکه بخیه زدن ٬ یه مدت که گذشت و پارگی زخم به هم جوش خورد .. بخیه رو باز میکنن. اون نخای بخیه رو از توی گوشت و پوست تازه میکشن بیرون ... بازم درد داره نه؟ حالا دیگه یه زخمه مثل همه‌ی زخمای دیگه آره ؟ ولی نه. زخمی که بخیه خورده جاش میمونه تا همیشه تا همیشه جاش میمونه هیچ‌وقتم نمیره هیچ‌وقت.

خدایا کاش مرا برکت میدادی و حدودم را وسیع میکردی و دستت با من بود و مرا از بلادور نگاه می داشتی تا محزون نشوم .
و خداوند دعای او را اجابت کرد ....

 
مثل کندن دم گیلاس می‌مونه
یا درآوردن یه هویج از توی خاک
یا برداشتن یه تار مو از ابرو
کندن یه چیزی که ریشه داره و وقتی می‌کنیش با ریشه‌ش درمیاد
وقتی دراومد جای ریشه‌ش به اندازه‌ی یه حفره خالی می‌مونه
عوض شدن آدما اینجوریه،‌ عوض شدن آدمای غیر از خودت برای تو
کندن دم گیلاس که دیدی چه صدایی میده؟ یه صدای خفه‌ی کوتاه خیس
هومم
کاش هیجوقت عوض نشی ُ هیجوقت

سلام خدا  میدونم میشنویم ، می دونم میبینیم ، میدونم اینجا رو می خونی بازم من منتظرم منتظره معجزه ات میدونم بازم جوابمو می دی میدونم چقدر مهربونی

دچار همزاد پنداری با اون ماهیه که سر هفت سین میذاریم شدم.همه چی توی اب اتفاق می افته.دنیا رو از پشت لایه کلفتی از اب و شیشه میبینم و حس میکنم.هیچ چیز اونقدر که باید بهم نزدیک باشه نیست .... " دیگه نیست هیچوقت نمیشه ...


و همانا گاو را آفریدیم تا انسان هیچ وقت احساس نکند خیلی نفهم است،
و الاغ را آفریدیم تا خوشحال باشد که از انسان خرتر هم هست،
و موش را تا فکر نکند خیلی ترسوست،
و میمون را تا هیچ وقت احساس نکند فقط اوست که بی دلیل می خندد.

و همانا انسان را آفریدیم و به او عقل دادیم و دستور دادیم برود آدم شود،
و دوهزار سال فکر کرد و آدم نشد،
و فرشتگان گزارش دادند که از گاو نفهم تر، از الاغ خرتر و از موش ترسو تر است؛
و بعد از آن همه ء میمونها مطمئن شدند که بی دلیل نمی خندند.

و خداوند داناست، و زندگی زیباست، و شما نمی دانید.
و خداوند تواناست، و همانا شما را آفریدیم چون زورمان می رسید؛
ای کسانی که ایمان آورده اید، انقدر زور نزنید، زورتان نمی رسد،
و این همین است که هست، اگر نمی خواهید، بروید بمیرید؛
و اگر می خواهید، پس دیگر نق نزنید،
و انقدر فکر نکنید، کارتان را بکنید،دهنتان سرویس شد چیزی نگویید شاید رستگار شوید ...


 

نمی دونم هنوز به اینجا سر میزنی یا نه ؟ نمی دونم ... اگه هنوز خزعبلات منو  ....

مهم اینه که به آب اعتماد کنی. مهم اینه که شاد باشی از داشتن همچین سکان داری. مهم اینه که نجنگی. مهم اینه که یاد بگیری که تو هستی، که تو زنده ای و تمام این آبها مال توست. یادت نره اون چیزی که ماندگاره تویی و این آب. آدمها فقط می یان و می رن. یادت باشه آدمها رو هم باید رها کنی تا خودشون انتخاب کنن. شاید اونهام بخوان سکان دارشون آبه باشه نه تو."

مرگ ٬ تموم شدنه ٬ و اگه واقعاً تموم شدن باشه خیلی چیز خوبیه . ولی یه جور مرگ هم هست که فراموش شدنه .. و یه جورشم هست که فراموش کردنه . نمیدونم شاید همه‌ی اینا یه جور تموم شدنه ٬ ولی هی چی هست اینا دیگه اصلاً چیز خوبی نیستن .. بدن ٬ خیلی بد . ولی کاریشون نمیشه کرد ٬ درست مثل خود مرگ میمونن ٬ یه هو سراغ آدم میان در حالیکه اصلاً فکرشو نمیکردی و انتظارش رو نداشتی . مرگ چیز عجیبیه ٬ خیلی ...