-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 17:46
شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر شکر
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1384 09:58
دلم برات تنگ شده بود مرسی که دیدمت
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 13:11
بخیه رو دیدی؟ زخمی که خودش خوب نشه رو بخیه میزنن وقتی که اتفاق میفته ٬ وقتی که تصادف میکنی ٬ وقتی که پوستت میره و تنت پاره میشه و زخمی توش به وجود میاد که خودش دیگه جوش نمیخوره اون وقت ٬ بخیه میزنن زخم رو. دو تیکه زخم رو به هم میدوزن ٬ درد داره نه؟ شاید از خود زخم هم بیشت درد داشته باشه بخیه زدن زخم نه؟ یه مدت بعد از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 13:45
خدایا کاش مرا برکت میدادی و حدودم را وسیع میکردی و دستت با من بود و مرا از بلادور نگاه می داشتی تا محزون نشوم . و خداوند دعای او را اجابت کرد ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1384 08:49
مثل کندن دم گیلاس میمونه یا درآوردن یه هویج از توی خاک یا برداشتن یه تار مو از ابرو کندن یه چیزی که ریشه داره و وقتی میکنیش با ریشهش درمیاد وقتی دراومد جای ریشهش به اندازهی یه حفره خالی میمونه عوض شدن آدما اینجوریه، عوض شدن آدمای غیر از خودت برای تو کندن دم گیلاس که دیدی چه صدایی میده؟ یه صدای خفهی کوتاه خیس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 15:37
سلام خدا میدونم میشنویم ، می دونم میبینیم ، میدونم اینجا رو می خونی بازم من منتظرم منتظره معجزه ات میدونم بازم جوابمو می دی میدونم چقدر مهربونی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 12:38
دچار همزاد پنداری با اون ماهیه که سر هفت سین میذاریم شدم.همه چی توی اب اتفاق می افته.دنیا رو از پشت لایه کلفتی از اب و شیشه میبینم و حس میکنم.هیچ چیز اونقدر که باید بهم نزدیک باشه نیست .... " دیگه نیست هیچوقت نمیشه ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 12:26
و همانا گاو را آفریدیم تا انسان هیچ وقت احساس نکند خیلی نفهم است، و الاغ را آفریدیم تا خوشحال باشد که از انسان خرتر هم هست، و موش را تا فکر نکند خیلی ترسوست، و میمون را تا هیچ وقت احساس نکند فقط اوست که بی دلیل می خندد. و همانا انسان را آفریدیم و به او عقل دادیم و دستور دادیم برود آدم شود، و دوهزار سال فکر کرد و آدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 12:05
نمی دونم هنوز به اینجا سر میزنی یا نه ؟ نمی دونم ... اگه هنوز خزعبلات منو .... مهم اینه که به آب اعتماد کنی. مهم اینه که شاد باشی از داشتن همچین سکان داری. مهم اینه که نجنگی. مهم اینه که یاد بگیری که تو هستی، که تو زنده ای و تمام این آبها مال توست. یادت نره اون چیزی که ماندگاره تویی و این آب. آدمها فقط می یان و می رن....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 11:36
مرگ ٬ تموم شدنه ٬ و اگه واقعاً تموم شدن باشه خیلی چیز خوبیه . ولی یه جور مرگ هم هست که فراموش شدنه .. و یه جورشم هست که فراموش کردنه . نمیدونم شاید همهی اینا یه جور تموم شدنه ٬ ولی هی چی هست اینا دیگه اصلاً چیز خوبی نیستن .. بدن ٬ خیلی بد . ولی کاریشون نمیشه کرد ٬ درست مثل خود مرگ میمونن ٬ یه هو سراغ آدم میان در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1384 14:04
من باید یه نفس عمیق بکشم. باید بتونم یه نفس خیلی عمیق بکشم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1384 13:58
تصور یه خیال، یه رویا، یه فکر، یه آرزو، وقتی مکرر بشه، وقتی که خیلی خیلی مکرر بشه اونقدری که تو باورش کنی اونقدری که ردش عمیق بمونه توی ذهنت اونوقت فکر می کنی که واقعا اتفاق افتاده یه روز دوری اون قبلنا یا شایدم یه روز دوری اون بعدنا دیگه فکر و رویا و خیال و آرزو نیست میشه خاطره خاطره ی واقعی حالا به خاطره هات فکر می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 18:25
اونایی برنده ن که رو زندگیشون ، رو دلشون ، یه تابلوی ورود ممنوع زدن و خلاص ... حالا یه سری یا کورن یا مثل من عشق خلاف رفتنن دیگه مشکل خودشونه .مگه نه ؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 12:00
دیدی میخوای نفس بکشی نمیتونی ؟ باید زور بزنی تا نفست بره تو ؟ دیدی میخوای آب دهنت رو قورت بدی نمیتونی ؟ دوباره سعی میکنی ٬ بازم نمیتونی . یه چیزی گیر کرده تو گلوت که نه میذاره چیزی بره پایین نه میذاره حرفی از اون تو بیاد بیرون ؟ دیدی آدمایی که وقتی که باید باشن نیستن ؟ دیدی معمولاً وقتی که دیر شده میان و هستن و اصلاً...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 11:49
میدونی چرا بعضی وقتها دهن آدم سرویس میشه ؟ انگار نه انگار که خدایی هست و این جهان خدایی دارد ؟ اینگونه وقتها در واقع او - خدای قادر متعال - داره سکوت میکنه . دارد تنها واکنش ممکن را ادا میکند . خدا که کم میآورد همه چیز قاراشمیش میشود و قر و قاطی و اینگونه است دهان آدمی که ما باشیم سرویس میشود. جوابمو را نمیده....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 11:43
یه روز فرصت داشتم تا تمام تکه پاره هام رو جمع کنم تا از نو خودم باشم. فقط یه تیکه م باقی مونده بود که یه روزم تموم شد و دوباره هزار تکه شدم . تازه الان تنها تیکه ای که برام باقی مونده همون تیکه ی آخره که وقتی باید میبود نبود. خب ....می فهمی؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 11:40
میدانی نازنین ٬ تا بوده همین بوده . که همیشه سنگ دو لبهی تیز قیچی را میشکست و قیچی کاغذ صاف را میبرید و صافی کاغذ سختی ِ سنگ را میبلعید ... بازی کنیم ؟ باشد ولی ٬ میدانی .. تو همیشه سنگ بودی و من همیشه در انتخاب کاغذ یا قیچی مانده بودم غافل از آنکه همیشه دست سومی هم هست چه من بشکنم چه مرا بشکنی ... نمیدانم .. هنوز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 10:21
همیشه وقتی فکر می کنی همه چی داره درست میشه همون لحظه همه چی رو سرت خراب می شه ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 16:40
توی چشمای کلاغه نیگا نکن عاشقت میشه عاشقش میشی دنبالت میاد وقتی که خوابی میاد چشماتو در میاره از ته از کاسه آخه میترسه که تو توی چشمای یه کلاغه دیگه نیگا کنی که عاشقت بشه که عاشقش بشی ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 12:10
خدا عاشقه ٬ حواسش نیس داره چی کار میکنه. می دوستدارمش وقتی عاشقه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 11:42
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 11:30
تا جنون فاصله ای نیست از اینجاکه منم !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 09:46
خوابت نمی یاد ؟ :)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 15:01
خدا یه مداد داره با یه دفتر نقاشی، یه دفتر نقاشی خیلی خیلی بزرگ، که نقاشی کردن تو یه صفحه ش قد شصت هفتاد سال ما آدم کوچولوها طول می کشه خدا وقتایی که از شمردن صواب و گناه آدما خسته میشه میره تو دفترش نقاشی می کنه آدم می کشه گل می کشه گربه میکشه ابر میکشه درخت می کشه یا رنگین کمون شاید حتی دفتر خدا جادوییه، وقتی یه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 14:59
اگه خدا هست اگه حرف زدن بلده اگه صدا میاد بیزحمت یه دو دقه اون آسمونا رو ول کنه بیاد پایین لطف میکنه البته ٬ ولی همین الان بیاد دو کلمه به من بگه چی کار باید بکنم من گیجمه خستممه ٬ نمتونمم دیگه فکر کنم خب ؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 14:57
دلم کسی رو میخواد که توضیح نخواد که حس نکنم باید توضیح بدم باید توضیح بدم و اونم نفهمه کسی که خودم بخوام توضیح بدم بهش چون میدونم میفهمه و واسه همینم میخوام حرف بزنم. کسی که حرف بزنه و منتظر نشه من چیزی بگم و مطمئن باشه من دارم حرفش رو گوش میکنم کسی که نگران کم شدن فاصلهم نباشم کسی که به رویاهام شک نکنه کسی که وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 09:06
دوشنبه ؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 09:05
This romeo is bleeding But you can't see his blood It's nothing but some feelings That this old dog kicked up It's been raining since you left me Now I'm drowning in the flood You see I've always been a fighter But without you I give up Now I can't sing a love song Like the way it's meant to be Well, I guess I'm not...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 15:32
دیگه گریه نمی کنم قول دادم ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 16:07
باز پائیز داره می یاد و من هنوز چه عاشقانه دوستش دارم چرا که با تو آغاز می شود با تو کوه ِ من که دست هایت غرق بوی بارانند ... منتظر بودم که بیاید که بیایی ... اما انتظار شاید همان قرار ساده بود بین دست هایمان که من بروم که تو بمانی که دست هایمان رها شوند ... باران که ببارد باز دل تنگت می شوم زیر باران می روم این بار...