خانه عناوین مطالب تماس با من

پری دریایی

پری دریایی

درباره من

من ایما م . همین ! ادامه...

روزانه‌ها

همه
  • آینه
  • آقا آرش گل

پیوندها

  • عمو سیمور من
  • محمد و یگی جون
  • مردی برای تمام فصول

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • مهر 1388 2
  • شهریور 1388 11
  • مرداد 1388 14
  • تیر 1388 16
  • اسفند 1387 9
  • بهمن 1387 15
  • دی 1387 3
  • آذر 1387 3
  • آبان 1387 8
  • مهر 1387 1
  • شهریور 1387 6
  • تیر 1387 4
  • خرداد 1387 9
  • اردیبهشت 1387 13
  • دی 1386 1
  • آبان 1386 1
  • مهر 1386 1
  • شهریور 1386 1
  • اسفند 1385 2
  • دی 1385 2
  • آذر 1385 2
  • آبان 1385 5
  • مهر 1385 3
  • شهریور 1385 4
  • تیر 1385 3
  • خرداد 1385 6
  • اردیبهشت 1385 25
  • فروردین 1385 5
  • اسفند 1384 4
  • بهمن 1384 15
  • دی 1384 50
  • آذر 1384 26
  • آبان 1384 2
  • مهر 1384 26
  • شهریور 1384 7
  • مرداد 1384 6
  • خرداد 1384 4
  • اردیبهشت 1384 36
  • فروردین 1384 16
  • اسفند 1383 7
  • دی 1383 2
  • آبان 1383 2
  • مهر 1383 12
  • شهریور 1383 10
  • خرداد 1383 1
  • بهمن 1382 3
  • دی 1382 2
  • آبان 1382 9
  • مهر 1382 12
  • فروردین 1382 8

آمار : 201634 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 14:59
    دستت را به من بده ، که دستهای تو با من آشناست ... احساس سنگریزه‌ای بهم دست داده که ماه‌ها و سالها سوار رودخونه بودم و به طرف دریا رونده شدم٬ .... گاهی وقتها ماهی تُنگ عاشق نهنگ دریا می‌شه ... خیلی سخته آدم نتونه احساسش رو توضیح بده نه‌ ؟ و عشق صدای فاصله هاست. عاشقم
  • [ بدون عنوان ] شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 13:59
    خدا عاشقه ٬ حواسش نیس داره چی کار میکنه
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 14:25
    خوب من الآن خیلی دیوونه م میخوام پنجره مو باز کنم داد بزنم بعدش پنجره مو ببندم بیام تو دوباره ولی نه، خیلی بیشتر از این حرفا دیوونه م اونقدر که حتی پنجره را باز نمی کنم که سرمو ببرم بیرونو داد بزنم اصلن داد نمی زنم دارم نیگا می کنم نه نه نیگا هم نمی کنم اونقد دیوونه م که هیچکاری نمی کنم
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 02:55
    کاش میشد خود آدما هم همراه صداشون از توی سیم تلفن رد بشن بعدش برسن به تو خیلی سریع بدون ویزا بدون پرواز بدون لازم بودن یه عالمه پول فقط با یه دونه کارت تلفن وقتی هم که کارت تلفنت تموم میشد برمی گشت همونجایی که ازش اومده بود اگه اینجوری بود ها من همه ی پولمو میدادم کارت تلفن می خریدم که هیچوقتی مجبور نشه که برگرده
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 17:08
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 17:29
    نقش بازی کردن واسه یه رابطه‌ی عاشقانه وقتی که توش نیستی ٬ وقتی که فکر و احساساتت جای دیگه‌ست٬ با هر توجیحی هم که میخواد باشه ٬ دوستی ٬ محبت ٬ نایس بودن ٬ یا هر چیه دیگه غلطه. این یه قانونه ٬ قانون منه واسه من. این بدترین نوع دروغ گفتنه٬ خیانته٬ هم به خودت ٬ هم به اون دیگری ٬ هر چقدرم که هر دوتون احتیاج داشته باشین...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 17:56
    دیدی بابات زنگ میزنه، صداش پشت تلفن میلرزه، میدونی چقدر دلش تنگ شده برات، الآن دلش میخواد بغلت کنه، بعد تو الکی ادای آدمای شادو درمیاری و می خندی و چرت و پرت میگی، بعد خودتم میدونی که اون میدونه تو خیلی بیشتر از لرزشی که تو صدای اون بود الآن دلت میخواد گریه کنی، زندگی سخت نشده؟
  • [ بدون عنوان ] شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 17:51
    بعضی وقتا گفتن یا نوشتن یه چیزایی مثل بوسیدن یه کسیه که خوابیده اگه ببوسیش بیدار میشه خوابی که میبینه نصفه میمونه اگه نه، لذت بوسیدنشو وقتی خوابه از دست دادی مثه کاری که میخوای انجام بدی ولی حیفت میاد یا میترسی اونجوری که میخوای نباشه مثه مردن، میخوای بمیری ولی میترسی اونطرف خدایی در کار نباشه مثه وایسادن لبه دنیا می...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1385 17:27
    بعضی چیزا دوست داشتنی نیست عادت کردنیه عین مزه‌ی تلخ قهوه،‌ که هزار بارم که بخوری نمی‌تونی مزه‌شو دوست داشته باشی، ‌چون تلخه،‌ تلخی هم دوست داشتنی نیست ولی عادت می‌کنی، تلخ نمی‌بینیش شاید دیگه داشتم می‌گفتم که پس چیزی که دوست داشتنی نیستو نباید ریخت دور، ‌میشه عادت کرد بهش،‌ تحملش کرد عین مزه‌ی تلخ قهوه به خاطر بوش به...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 28 مهر‌ماه سال 1385 16:28
    سنجاب ها حیوانات عجیبی هستند . آن‌ها هیچوقت خسته نمیشوند . حتی اگر هی شب مجبور باشند کنار یک درخت جدید بخوابند باز هم تمام شهر را دنبال آن یک درخت میگردند. سنجاب به من رازی را گفت . سنجاب به من راز عجیبی را گفت ... او به من گفت که سنجاب‌ها هیچ‌وقت پشیمان نمیشوند . حتی ده سال بعد . سنجاب این را که به من گفت رفت دنبال...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 15:01
    گاهی قصه‌هایی هستند که هیچ‌وقت کهنه نمیشوند. درست مثل زخم‌هایی که همیشه تازه می‌مانند و تنها تلنگری می‌طلبند تا سر باز کنند و تا مغز استخوانت را بجوند ... گاهی٬ از خودم میپرسم چند سال دیگر باید بگذرد تا من دوباره این قصه/این نقاشی/این آهنگ/ این تو را بخوانم و اینگونه نلرزم. واقعاً چند سال؟
  • [ بدون عنوان ] شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 14:47
    http://www.ayene.com/008Azady/Ava.htm
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1385 13:40
    هنوزم بعضی وقتا با یه زبونی با خودم حرف میزنم که نمیدونم چه زبونیه. البته‌ پیشرفت کردم ٬ الان دیگه نصف حرفام رو میفهمم ٬ بعضی کلمه‌ها رو هم که بلد نیستم حدس میزنم . شما بقیه‌ها چرا نمیفهمین خب ؟ من خنگ زبون خودمو یاد گرفتم ٬ این یعنی اصلاً نباید سخت باشه.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 16:11
    نمیدانم ترسم از دنیایی‌ست که هر روز خالی‌تر و خالی‌تر می‌شود٬ یا از خالی بودن دنیاست که ترسم هر روز بیشتر و بیشتر. هر چه هست٬ تا بود٬ بودنش٬ حتا همان‌قدر مجازی و دور٬ همه ‌چیزم بود و امروز که نیست٬ نبودنش.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 15:28
    برای سنجاب خوشگل توی ایس ایج وبلاگ من خاک میخورد٬ و من نوشته‌های عاشقانه‌ام را ٬ همان‌ها که هر کسی را می‌تواند خوشبخت کند٬ روزها روی کاغذ‌های کاهی مینویسم ٬ و شب‌ها به اقیانوس می‌سپارم. دیوار‌هایم ساکتند٬ و تنها٬ و آرام. هنوز هم لذت‌بخش ترین لحظه‌ها خواندن نوشته‌هایی‌ست که معنایشان را هنوز میدانم. من میتونم. دلم...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 21:56
    بلیط گرفتی؟
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 15:52
    Remember that night I'd stare see the moonlightThey walked here too Through empty playground this ghoststown Children again on rusty swings getting higher Sharing a dream On a Island, it felt right We lay side by side, Between the moon and the tide Mapping the stars for a while Let the night surround you We're half...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 15:49
    اگر توی گوش‌ت گفتم دوستت دارم و فرار کردم چی؟
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 15:47
    I love living in stories
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 10:54
    وقتی آرومم انگار خودم نیستم میدانم دستت که نوازشم می دهد فردا خواهدم کشت !
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 10:28
    هی میرسم کنار دانستگی اما باز ندانسته عاشقم !
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 08:15
    چراغ رابطه تاریکست ... فروغ
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1385 15:08
    مثل آویزان شدن از لبه ی پلی ست پس از آنکه افتاده ای.. انگار حرکت نمی کنی، تنها آویزانی، ولی تمام نیرویت را می طلبد..
  • [ بدون عنوان ] شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1385 13:20
    عشق یا اعتماد نمی دانم چیزی میان ما گم شد که هرگز آن را نیافتیم پس مرا فراموش کن
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 13:02
    کاش می دانستی، که پرندگان عشق هرگز دوباره پر نمی گشایند دوست من ، عشق مسافری است که تنها یکبار به سراغمان می آید ویکباره میرود...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 17:00
    میدونی ؟ من به تنهایی عادت نکردم ولی به رفتن چرا. من دیگه دارم به رفتن عادت میکنم. چه رفتن خودم چه رفتن تو .
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 16:58
    آدم بعد از یه مدت به تنهایی عادت میکنه. تو تنهاییش زندگی میکنه ٬ تو تنهاییش عاشق میشه ٬ تو تنهاییش گریه میکنه ٬ تو تنهاییش بزرگ میشه ٬ یه روزم تو تنهاییش میمیره ....
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 16:58
    بعضی وقتا هم اونقدر دلم براش میسوزه که حتی نمیتونم ازش بدمم بیاد اینهمه میسوزه می فهمی؟ دیدی گاهی اوقات دلت میخواد متنفر باشی ولی نمیشه ؟ دیدی بلد نیستی ؟
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 16:56
    Though we’ve got to say Goodbye for the summer Darling, I promise you this I'll send you all my love Every day in a letter Sealed with a kiss
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 16:53
    دیدی فرشته ها بال دارن؟ دو تا بال بزرگ سفید، با یه عالمه پر نرم، که آخر هر کدوم از این پرها یه جورایی به صورتی می زنه دلت میخواست یه فرشته بغلت می کرد؟
  • 435
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • صفحه 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 15