توصیه به یه دوست !

همین جوری مستقیم میری تا بخوری تو دیوار ... اونوقت دیگه رسیدی. آره .....

توصیه به یه دوست !

اگه حرف دلتو بهش زدی، اگه خودش رو گه کرد، زد تو حالت، جو گیر شد، پر رو شد، ترسید و یا هر کار گند دیگه ای! تو نباید حالت بد بشه.
آخه خره  اگه محبتی که تو دلته بهش ابراز کردی و قاط زد و یا شایدم شوکه شد، این مشکله اونه نه تو!

تو که نباید بعدش حالت گرفته بشه، اون می تونه تصمیم بگیره محبت تو رو بپذیره یا نه! اگه حرف دلتو زدی باید خوشحال باشی که تونستی بگیش. که این جسارت رو داشتی که بهش بگی. که حالا می دونه که تو در اون لحظه چه احساسی داشتی! فهمی دی ؟ یا بیشتر توضیح بدم !

این جا نمی شه به کسی نزدیک شد . آدم ها از دور دوست داشتنی ترند ! .

زیستن سکوت دهشتناکی ست که ضربان بودن تنها تازیانه‌هایی هستند که گهگاه این سکوت را می‌شکنند تا با بی‌رحمی نگذارند به نبودن عادت کنیم.

از بازی کردن بدم میاد.
از بازی دادن بدم میاد.
از اسباب بازی بودن و اسباب بازی شدن بدم میاد.
از هیجانی که بخواد ارزشام رو به بازی بگیره بدم میاد.
از شک کردن بدم میاد.
هر چند از مطمئن بودنم بدم میاد.
از غریبه‌ها خوشم میاد.
از اینکه غریبه‌ها رو بیارم تو رویاهام خوشم میاد.
از نزدیک شدن به آدما خوشم میاد.
از اینکه سرم به سنگ بخوره خوشم میاد.
حتی از اینکه سرم هی به سنگ بخوره هم خوشم میاد.
از اینکه بترسم یه هو و عوض بشم بدم میاد.
از اینکه یه هو آدم تکون بخوره و فکر کنه شاید من اشتباه میکنم بدم میاد.
از اینکه از رو قواعد و اصول بازی کنم بدم میاد.
از تناقض خوشم میاد.
از تناقضای خودمم خوشم میاد.
از توضیح دادن خودم بدم میاد
خیلی بدم میاد.
از اینکه آدما توضیح بخوان هم بدم میاد.
از ضعیف شدن خوشم میاد.
از اینکه گارد نگیرم و نقطه ضعف بدم تا بتونم نزدیک بشم خوشم میاد.
از اینکه بعضیا فکر میکنن آدمای قوی دوست داشتنی‌ترن بدم میاد.
از آدمای احمق بدم میاد.
از اینکه شب تنها بخوابم خیلی بدم میاد.
ولی اگه بشه تو اتاق سیگار کشید و همه جا تاریک باشه و سرخی نوک سیگار فقط معلوم باشه اونوقت یه کم خوشم میاد.
از دود قلیونی که سنگین و سفید نباشه و خیلی ریش ریش نشه خوشم نمیاد.
از اینکه تنهایی سفر کنم خوشم میاد.
از فرودگاه بدم میاد
از اینکه آدمایی که ارزش ندارن رو تو رویاهام راه بدم بدم میاد.
از اینکه اس‌ام‌اس بزنم دیگه بدم میاد.
از تلفن زدنی که کسی گوشی رو برنداره بدم میاد.
از نامه نوشتن خوشم میاد.
از نامه نوشتن اگه میدونستم بعد از خونده شدن نامه‌هه خودبه‌خود نابود میشد خیلی خوشم میومد.
از وقت تلف کردن خوشم میاد.
از خیره نگاه کردن به غریبه‌ها خوشم میاد.
از نگاه کردنِ به دو نفر آدمی که همدیگه رو بوس میکنن حتی اگه همدیگه رو دوست هم نداشته باشن و الکی بوس کنن خوشم میاد.
از بغل کردن خیلی خوشم میاد.
از درد کشیدنم خوشم میاد.
از سفت شدن و کشیده شدن عضله‌های گردن خیلی خوشم میاد٬ به شرطی که از خنده نباشه ٬ یا از درد باشه یا از گریه.
از پاک کردن اشک یه نفر اگه آروم گریه کنه خیلی خوشم میاد.
یه ساعت بود که جهت گردشش برعکس (پادساعتگرد) بود٬ از اونم خیلی خوشم میاد.
از ساعت مچی که توش هیچ عدد و رقمی نداشت باشه و کلاً یه عقربه  داشته باشه هم خوشم میاد.
از فراموش کردن بدم میاد.
از فراموش شدنم بدم میاد.
از آدمایی که خیلی واقعین و همه‌ش تو واقعیتن خیلی خوشم نمیاد.
از دریا خوشم میاد.
از آبی دریا خوشم میاد.
از رنگ آبی خوشم میاد.
از بارون خوشم میاد.
از راه رفتن زیر بارون خیلی خوشم میاد.
از بغل کردن کسی که زیر بارون تند خیلی خیس شده و داره آب ازش میچکه خوشم میاد .
اگه گریه کرده باشه اونوقت خیلی بیشتر خوشم میاد.
از اینکه از خیلیایی که باید بدم بیاد بدم نمیاد بدم میاد.
از اینکه از خیلیا که نباید خوشم بیاد ٬ خوشم میادم خیلی بدم میاد.
از اون ضرب‌المثله که میگه از هر دست بدی از همون دست میگیری هم خوشم میاد.
از اینکه اعتقاد دارم همه تو همین زندگی و تو همین چند روزه هر کاری با هر کسی بکنن خیلی زود جوابش رو میبینن و به خودشون برمیگرده هم خوشم میاد.
از دختر کوچولوی توی قصه‌ که داره قصه میگه خوشم میاد.
از اینکه این همه قاطی میکنم بدم میاد.
از پیغام گذاشتن رو تلفن بدم میاد.
از عوض شدن صدای آدما خیلی بدم میاد.
از قصه خوندن واسه یکی که خوابش ببره خوشم میاد.
از قصه‌ی مورچه‌ و غول چراغ جادو هم خوشم میاد.
از اینکه وسط قصه‌ گفتنم خوابم ببره و شونه‌م رو بگیره تکون بده بگه خب بعدش چی شد هم خوشم میاد.
از اینکه از پرواز جا بمونم خوشم میاد.
از کف دستم بدم میاد.
از خوندن کف دست آدما خوشم میاد.
از خوندن قیافه‌ی آدما خوشم میاد.
از اینکه هنوز بغل‌کردن خاص خودم رو دارم خوشم میاد.
از نگاه سرد خیلی خوشم میاد.
از پاک کردن دونه‌ی اشکی که داره رو صورت میغلته و میاد پایین و هنوز گرده خیلی خوشم میاد.
از اینکه هنوز به خدا اعتقاد دارم خوشم میاد.
از اینکه کاری به کارای خدا ندارمم خوشم میاد.
از اینکه کلی حرف با خودم ببرم سفر و دست نخوره برگردونم بدم میاد.
از اینکه هنوز دلم واسه خیلی چیزا و خیلی کسا تنگ میشه خوشم میاد
از چیزی که دارم بهش فکر میکنم بدم میاد
ازش میترسم
ازش خیلی میترسم
از تو هم میترسم
از آخرشم میترسم
از اینکه این‌همه میترسم هم بدم میاد.
خیلی.
ولی دوسِت دارم.


همین.

بعضی چیزا دوست داشتنی نیست
عادت کردنیه
عین مزه‌ی تلخ قهوه،‌ که هزار بارم که بخوری نمی‌تونی مزه‌شو دوست داشته باشی، ‌چون تلخه،‌ تلخی هم دوست داشتنی نیست
ولی عادت می‌کنی، تلخ نمی‌بینیش شاید دیگه
داشتم می‌گفتم
که پس چیزی که دوست داشتنی نیستو نباید ریخت دور، ‌میشه عادت کرد بهش،‌ تحملش کرد
عین مزه‌ی تلخ قهوه
به خاطر بوش
به خاطر فقط بوی قهوه‌ش
بوی قهوه‌ی تلخ ِ تلخ ِ تلخ

دلم گرفته دلم عجیب گرفته

بخشیدن خوبه !

می تونی ببخشی ؟

من هیچ چیز

سرم  نمی شود

اما

دلم

که می شود !!!

 

اعتراف کنم؟
مستی خطرناکه
آدم خیلی شفاف میشه
خیلی

خیلی

خیلی

خوش به حال لک لکا که لک لکن ...

دکمه روشن من را
که می بینی
دگمه خاموشت را می زنی
از عشق می ترسی؟
***
کف پاهایم را
می سپارم به پنجره
خنک می شود
کامپیوتر روشن می ماند
آن بالا ها
ماه زیر ابری می لغزد
***
روی صفحه مانیتور
تایپ می کنم
رفته ای؟
تایپ میکنی
خنده!
کامپیوتر ریست میشود
نکند غصه خورده است؟
***
یک نفر از صفحه مانیتور
دستش را دراز می کند
به دوستی
دکمه خاموش را می زنم
هوس برف کرده ام!
***
دکمه روشن را که می زنم
عکس تو می آید
گریه می کنم
روی دکمه های کیبورد
جای چند قطره اشک می ماند
***
شب است
گربه ای زوزه می کشد
آن دورتر ها
صدای جارو می آید
سطح آسفالت
خش می افتد
مانیتور من هم ...
***
توی کامپیوتر
خط آدم ها یکی است
نه می بینیشان
نه می شنوی
چطور عاشق شدی
احمق؟!
***
دکمه خاموش را بزن
دمپایی هایت را پرت کن
پابرهنه تا کنار پنجره
بدو ...
نه!
پرواز کن ...

کاش می دونستی می دونم

رفتی ، بی خداحافظی ... مثل همیشه

هوا بوی عکس های قدیمی لای آلبوم رو می داد

جالب نیست؟ شایدم احمقانه است که همون موقع که توی لعنتی داشتی فیلسوفانه منو راضی میکردی که ما به درد هم نمی خوریم من مسخره بیشتر از همیشه احساس کردم که چقدر به وجودت ، نگاهت و حتی صدات احتیاج دارم... کاش فرصتی بود تا تورو دوباره

 می شناختم ...

مسیح گفته بود : بخواهید ... حتما به شما داده خواهد شد .
هنوز کودکانه امیدوارم ...

کودکانه


اما ...
کاش می‌دانست ...
کاش می‌دانستم این تاوان کدامین گناه است ...
وه که چه نزدیکی غریبی احساس می‌کنم بین خودم و آن پرنده‌ی قدیمی.

پرنده می‌داند:
خیال دلکش پرواز در طراوت ابر
به خواب می‌ماند.
پرنده در قفس خویش٬ خواب می‌بیند.

پرنده در قفس خویش
به رنگ و روغن تصویر باغ می‌نگرد.

پرنده می‌داند٬
که باد بی‌نفس است.
و باغ تصویری ست

پرنده در قفس خویش
خواب می‌بیند .

یکی اینجوریه :

زندگی را ... خیره در چشمانش نگاه کن ...
او را به تمامی بنگر٬ برای آنچه هست ...
او را به تمامی دوست بدار٬ برای آنچه که هست ...
و سپس ...
او را به کناری بینداز و از آن بگذر٬ برای آنچه که هست ...
 

 

تو چی ؟!

کرگدن‌ها دشمن‌ ندارند؛ دوست‌ هم‌ ندارند تنها سفر می‌کنند و اگر سر حوصله‌ باشند اجازه‌ می‌دهند که‌ پرندگان‌ کوچک‌ روی‌شانه‌ شان‌ بنشینند و شکارهای‌ کوچک‌ خودشان‌ را بیابند، اما کرگدن‌ها نه‌ شکار می‌کنند و نه‌ شکار می‌شوند. خوراکشان‌ علف‌های‌ خودرو است‌ و سیب‌ ترش‌ ....کرگدن‌ها رو به‌ انقراض‌اند و جز سوسک‌ها و یکی‌ دو جانور دیگر تنها موجوداتی‌ هستند که‌ از عهد دایناسورها تا امروز دار وجود را تاب‌ آورده‌اند؛ صبور و منتظر و تنها و کمی‌ افسرده. کرگدن‌ها پوست‌ کلفتی‌ دارند که‌ قدرت‌ تحمل‌ سختی‌ها را برایشان‌ هموار ساخته، اما در عوض‌ دل‌ نازکی‌ دارند که‌ به‌ آه‌ مظلومی‌ در دلِ‌ سیاه‌ شب‌ در اعماق‌ جنگل‌ می‌شکند و اگر خوب‌ دقت‌ کنید داخل‌ گودی‌ چشمان‌ کم‌ سویشان‌ کیسه‌ اشکی‌ است‌ که‌ صورت‌ پرچین‌ و چورکشان‌ راتر می‌کند... کرگدن‌ها نه‌ می‌توانند به‌ چپ‌ نگاه‌ کنند و نه‌ به‌ راست‌ و نه‌ به‌ پشت‌سر. شاید در فراروی‌ خویش‌ هم‌ افقی‌ نبینند ...

 
تعطیله؛
چون نصفش مُرده.

 

بیا هزار تا کاغذ رنگی بخریم، که رنگ هیچکدومشون تکراری نباشه
با هزار تا چوب پشمک
با هزار تا سوزن ته گرد
بعد بشینیم کاغذارو مربعی ببریم و از رو قطر تا کنیم و ببریم و با سوزن سر چوب محکمش کنیم
که هزار تا فرفره بسازیم
هزار تا فرفره با هزار تا رنگ
صبر کنیم که باد بیاد و فرفره‌هامونو بچرخونه
نگاشون کنیم و با هم بخندیم

می یای دوباره بچه شیم ؟

می یای تا صبح نخوابیم ؟

می یای ؟

یای ؟

ی ؟

؟

طرح دود
شکاف تقدیرهای ویرانی ست
تا مرزهای دختری که در پلک های تو تکرار می شود .

و من که تا این جا هزار پله رفته ام .... » 

با یه نگاه سرد و ساکت و ترسناک و خوب.

 

 
من ساکتم
فقط همین.

یه ذره هم دارم فکر میکنم. فقط یه ذره.

همون یه ذره‌شم خیلی ترسناکه.

بگذار تا شیطنت عشق

چشمانت را بر عریانی خویش بگشاید هر چند آن جز معنی رنج و پریشانی و تنهایی نباشد

اما کوری را هرگز به خاطر آرامش ،‌تحمل نکن !

دکتر علی شریعتی