من تا حالا تو زندگیم هدفی نداشتم . چیزی رو نخواستم که لازم باشه براش برنامه ریزی کنم و تو تصمیم گیریای هر روزم بهش فکر کنم و منطق به خرج بدم. خیلی سعی کردم که جلوی خواستنم رو بگیرم ٬ خیلی کارا کردم٬ واسه رسیدن به خیلی چیزا تلاش کردم ٬ ولی تهِ تهِ دلم نخواستم هدف بلند مدت رسیدنی ای داشته باشم که همیشه بهش فکر کنم و به یه روزی فکر کنم که ممکنه بهش برسم. خیلی چیزا رو دوست داشتم ٬ خیلی چیزا رو میخواستم و هر وقت خواستنم سرریز میشد تخیل میکردم ولی همیشه منتظر میشستم تا همه چیز خودش اتفاق بیفته ٬ همیشه هم اعتقاد داشتم چیزی که باید اتفاق بیفته ٬ اتفاق میفته و باید به همه چیز فرصت بدم که خودش اتفاق بیفته . همیشه از دست و پا زدن بدم میومده. همیشه از تلاش کردن و سبک و سنگین کردن و وزن دادن به اتفاقات و تصمیمات تو زندگیم بدم میومده ٬ همیشه دلم میخواسته آزاد باشم و با تصمیم گرفتن یا با هدف داشتن ٬ اتفاقایی که قراره برام بیفته رو محدود نکنم . ولی امروز یه تصمیم گرفتم. یه تصمیم واسه ۱۰ سال دیگه ٬ یعنی یه اتفاقی که باید تو ۱۰ سال بیفته. نمیدونم کار درستی کردم یا نه ٬ ولی پاش میخوام واستم ٬ هرچی هم بشه بشه. باید این کار رو بکنم ٬ به هر قیمتی. همین الانم تو یاهو واسه ۱۰ سال آینده‌م ریمایندر گذاشتم که یادم نره یه وقت ! کسی چه میدونه ٬ شاید ۱۰ سال دیگه اومدم و نوشتم من امروز به اولین آرزوی زندگیم رسیدم.

نظرات 1 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:15 ب.ظ http://1stpainkiller.blogsky

۱. امیدوارم به آرزوت برسی. ۲. مرامتو آبجی! ۳. بعضی وقتها ما می تونیم خودمون یه اتفاق رو بندازیم! البته هیچ وقت ۱۰۰٪ همونی نمی شه که باید بشه ولی بازم خوبه، هیجان داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد