یه روز صبح زود وقتی هوا هنوز تاریکه بیدار میشم
موهامو شونه میکنم و محکم میبندمشون.
چند دقیقه تو آینه به خودم خیره میشم.
وقتی ته نگاهم خالی شد همه چیز رو میسوزونم
به جز غورباقه ی زشتم
و بعد میرم
و دیگه هیچ وقت خودمو کلمه نمیکنم.
خواب هام رو هم دیگه تعریف نمیکنم
نه برای خودم
نه برای هیچ کس دیگه.
فقط نگاهم رو تا آخر دنیا تو نگاهت قفل میکنم
و محو میشم.
نظرات 5 + ارسال نظر
علی دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:42 ب.ظ http://1stpainkiller.blogsky.com

وای خیلی قشنگه! این دقیقآ حسه من بود یه روزی...

من دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:52 ب.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

کابوسهایم را با خود به گور خواهم برد..

صدر دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:56 ب.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام!
.... چقدر راحت!
موفق باشی
صدر

علی دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:47 ب.ظ http://1stpainkiller.blogsky.com

شایدم دلم باشه...
?well who cares
بلاگتو که می خونم احساس خوبی بهم دس می ده!
من عاشق Camel ام. خیلی وقت بود دلم می خواست اسمشو یه جایی غیر از مخ خودم ببینم.
مرسی از بابتش!
مواظب خودت باش رفیق...

علی پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:24 ب.ظ http://1stpainkiller.blogsky.com

دلم تنگ شده واست! کجایی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد