برای سنجاب خوشگل توی ایس ایج

 

 

وبلاگ من خاک میخورد٬ و من نوشته‌های عاشقانه‌ام را ٬ همان‌ها که هر کسی را می‌تواند خوشبخت کند٬ روزها روی کاغذ‌های کاهی مینویسم ٬ و شب‌ها به اقیانوس می‌سپارم.

 دیوار‌هایم ساکتند٬ و تنها٬ و آرام. هنوز هم لذت‌بخش ترین لحظه‌ها خواندن نوشته‌هایی‌ست که معنایشان را هنوز میدانم. 

من میتونم.
دلم میخواد تو رو ببرم تو همون دنیا و همه چیش رو برات تعریف کنم. بیا بریم تو رویای من، خب؟ دستتو میگیرم و چشمتو میبندم و میبرمت تو قصه‌هام. میای؟
میتونی بفهمی این چقدر ترسناک و دوست داشتنی و اصیله؟

دنیایی که توش بعد زمان اصلاً وجود نداره .. فقط فکرشو بکن ... میتونی تصور کنی؟

دوباره اون تخیل کردنه که ترسناک میشه هی ... همونمه، شروع شده.

خیلی اتفاقا افتاد. خیلی اتفاقا هم نیفتاد. تصمیم گرفتن سخت بود. اقیانوس بزرگ بود. تو هم  نبودی. کلمه‌هات بودن ٬ ولی کافی نبودن. من عوض نشدم٬ ولی بزرگ شدم. خیلی بزرگ شدم٬ اینو حس میکنم و میبینم . هنوزم خیلی جا واسه بزرگ‌تر شدن دارم ٬‌اینو هم میدونم. چیزایی که برام مقدس بودن رو بهتر میشناسم الان و هنوزم برام مقدسن.

خیلی اتفاقا افتاد٬ خیلی اتفاقا هم نیفتاد. خیلی بارا خیلی چیزا نوشتم و پست نشد. خیلی حرفا ٬ خیلی اعترافا ٬ خیلی غر زدنا ...

میدونی؟ آدمایی که خودخواه نیستن٬ خیلی وقتا٬ بیشتر از هر کس دیگه‌ای مجبورن رل خودخواه بودن رو بازی کنن. اینجوری تعادل برقرار میشه. 

من اشتباه کردم٬ بازم اشتباه میکنم٬ اشتباهام رو میدونم. یاد گرفتم٬ بزرگ شدم٬ فرصت دوباره می‌خوام. ولی خودم بیشتر از هر کس دیگه‌ای به خودم سخت میگیرم. خودم رو تنبیه میکنم. 

آدمایی که میرن و اون دورا میشینن و دور وامیستن ... 

  زندگی ترسناکه. زندگی واقعه عین لذت مچاله کردن یه کاغذ خیلی خیلی بزرگ تو یه مشت خیلی خیلی کوچیک....

من احمقم پس هستم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
عمو سیمور دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:18 ب.ظ http://weblog.arashvw.com

سلام امی، خیلی خوشحالم که بازم مینوسی، همیشه شاد و شنگول و موفق باشی! مواظب خودت باش، ما همواره به یادت هستیم، نگران نباش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد