دیدی بابات زنگ میزنه، صداش پشت تلفن میلرزه، میدونی چقدر دلش تنگ شده برات، الآن دلش میخواد بغلت کنه، بعد تو الکی ادای آدمای شادو درمیاری و می خندی و چرت و پرت میگی، بعد خودتم میدونی که اون میدونه تو خیلی بیشتر از لرزشی که تو صدای اون بود الآن دلت میخواد گریه کنی، زندگی سخت نشده؟
نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:07 ب.ظ http://champions.blogsky.com

سلام خسته نباشی
موفق باشی
به من هم سر زدی ممنون میشم
یا عی

عمو سیمور جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:54 ق.ظ http://weblog.arashvw.com

آی گفتی خیلی سخته این قسمتش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد