دلم تنگه
خیلی هم تنگه
خیلی هم گرفته
نمیگم واسه چی ، واسه کی ،‌ چرا .
دلمم میسوزه
فکرشو هم میکنم
ولی به خودم میگم فکرشو نکن
میگم عیبی نداره
خوب میشی
بزرگ میشی
با خیلی چیزای دیگه
که ولی گول نمیخورم
که ولی دلم هنوزم میسوزه ، میخواد ، تنگشه ...

Little by little the night turns around
Counting the leaves which tremble and turn
Lotus's lean on each other in union
Over the hills where a swallow is resting
Set the controls for the heart of the sun
Over the mountain watching the watcher
Breaking the darkness waking the grapevine
Morning to birth is born into shadow
Love is the shadow that ripens the wine
Set the controls for the heart of the sun
The heart of the sun, the heart of the sun

Who is the man who arrives at the wall
Making the shape of his questions at asking
Thinking the sun will fall in the evening
Will he remember the lesson of giving
Set the controls for the heart of the sun
The heart of the sun, the heart of the sun

من دلم تنگه

من دلم خیلی تنگه

من دلم ...

من

م

ن

.

یه روزی یه دوستی که که خیلی عزیز بود که خیلی عزیزه بهم گفت ایما محکم باش

آهای دوستی که خیلی عزیزی ایما محکم شده اندازه فولاد ! ولی قیمتشو تو نمی دونی !

آفتاب را دوست دارم

                                    بخاطر پیراهنت روی طناب رخت

 

باران را دوست دارم

                                    بخاطر چتر آبی تو .....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

می‌دانی  چیزی به آن روز نمانده ولی ما هنوز زیر باران شهرمان با هم قدم نزدیم ... کاش این چند روز باقیمانده باران میبارید. کاش این اشکها ٬ آن فاصله‌ها ٬ این حرف‌ها ٬ آن خنده‌ها ٬ آن بوسه‌ها ... کاش باران می‌بارید ...
کاش میفهمیدی من هرگز آن روز را فراموش نخواهم کرد. میدانی ... دو کلامی گفتیم و هزاری نگفتیم.

یه حس عجیبی دارم یه حسی که نمی دونم خوبه یا بد

یه جورایی هم خوشحالم هم ناراحت

دارم میرم برای همیشه

 

تو که وارد می شوی حس می کنم که در نمی زنی ،حتی اجازه هم نمی گیری .
آن وقت من می مانم و یک بغض غریب و همین برای همیشه تو را بس خواهد بود.
مشق های نا تمام دیشبم را تو برایم خط بزن ! قبول ؟

مسیح بر وسوسه هایش لگام زد و شد آنچه می باید می شد

مرا اندوه باش

آرام کن

 به هنگامی که همگنان من
عشق را
در رؤیای زیستن
اصرار می‌کردند
من ایستاده بودم
تا زمان
لنگ‌لنگان
از برابرم بگذرد
و اکنون
در آستانه‌ی ظلمت
زمان به ریشخند ایستاده است
تا من‌اش از برابر بگذرم
و در سیاهی فروشوم
به دریغ و حسرت چشم بر قفا دوخته
آن‌جا که تو ایستاده‌ای...
(شاملو)

آنقدر خوشم که اگر گوشه خلوتی پیدا کنم

آب همه دریا ها را خواهم گریست .......!

تو آبی بشو _ دریا
من دچارت می شوم _ آرام
تو بگذار در تو غوطه بخورم _ دریا
...
تو صورتی بشو _ شکوفه ی گیلاس
من باد می شوم _ ناآرام
تو در آغوشم برقص _ ناآرام
من پروازت میدهم تاخدا _آرام

بالهایم خیس است

به من پرواز یاد می دهی استاد ؟

تو از کدام ستاره و از نسل کدام فرشته ای؟
که خورشیدی ترین چشمهای زمین را به تمسخر گرفته ای...
تو از چه راه و با کدام اشتیاق جسم سایه گرفته اوج این سخره را به خاک تمنا
کشانده ای؟
چه رازیست بر بال رنگین لبهای عشقت،
که دورترین بغض پرواز چشمم را با نزدیکترین بوسه هایت شکسته ای
تو ای صبور
مهربان

هیچوقت کسی رو محکوم نکنین

تا کسی محکومتون نکنه !

هر کسی ٬ هر آدمی ٬ ممکنه هزار بار مرحوم شه ٬ ولی فقط یه بار میمیره. اون یه بارم مرحوم نمیشه. خیلی آروم و بی سر و صدا میمیره. مثل یه دختری که تو 27‌سالگیش ٬ خیلی ساده و تنها و بی سر و صدا ٬ میمیره.

همین.

همه برگ و بهار در سرانگشتان تست

بهارت همیشه سبز