-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 15:57
ایما پاییز می خواد ایما بارون می خواد ایما رگبار میخواد ایما یه تیکه ابر میخواد فقط بالای سر خودش که تا همیشه بباره ایما گریه می خواد تا با بارونه ابره قاطی شه ایما نمیخواد دیگه هیچکس اشکاشو بینه ایما دلش گرفته ایما دلش بد گرفته کجاست یاری دهنده ای که منو یاری کنه ؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 15:39
صورتی ؟زنگاری ؟نارنجی کدومش ؟ ؟ ؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 15:38
جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت ! ......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 09:39
می گی تو چی کار می کنی اگه یه دوست خیلی خوب حوصله تو نداره ؟ میگم آروم میمیرم. می گی مردن همیشه آسونه می گم میدونیکه کارای سختو هیچ وقت بلد نبودم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 00:54
می بازی ،
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 16:55
به این فکر می کردم که کلمه یعنی سوتفاهم وکلمه ای نگفتم . احمق کسی است که داستان عاشقانه می نویسد و فیلم عاشقانه می سازد کاش می شد خفه شد و حرف نزد و ننوشت و عکس نگرفت و نقاشی نکشید و فیلم نساخت و شعر نخواند کاش می شد بدون حرف زدن کسی این همه را بفهمد ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 16:51
چرا بقیه می پرسند..چرا اصلا باید حرف های عمق تنهایی را گفت..؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 16:50
داشتم فکر می کردم که زندگی واقعا ارزش گفتن این همه حرف قشنگ را داره..؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 16:48
باش همچون یک سرود همچون رنگ همچون گرمای مطبوع یک فنجان چای باش همچون یک سرود همچون دو چشم مضطرب همچون خیالی دور همچون احساسی گنگ در هنگامه نادانی باش همچون لمس تنت همچون خیالی دور....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 14:54
سلام بازم که نیستی همه قصه ها اینجوری تموم می شن می دونی یعنی نمی دونم چه جوری فقط می دونم خوب تموم می شن قصه ها رو می گم فقط تو قصه ها هر چی دلت می خواد می شه آخرش یه پری می یاد ( ترسون و لرزون پاشه می ذاره تو آب چشمه شونه می کنه موی پریشون )نه یه پری می یاد با عصای جادوئیش همه آرزو هاشو یه دفعه برآورده می کنه ......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 14:42
دلم گرفته میدونم اهمیتی برات نداره دیشب بارون اومد می یای دوباره عاشق شیم ؟ می یای بچه شیم ؟ دلم عجیب گرفته عجیب
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 08:01
با خود فکر کردم لحظه تصادف اینقدر همه چیزسریع اتفاق میافتد که آدم تاخر و تقدم کارها یادش میرود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 07:58
همین که تا به حال هیچ آسمانی به زمین نیامده خودش مایه تسلی خاطر است.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 07:50
کرم شب تاب دیدی ؟ میدونی هیچ وقت تنهایی نمی تابه ؟ حتی اگه هیچوقت نتابه ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 07:48
کاش می شد جای قلبها رو یه مدتی عوض کرد اونوقت تو ام می فهمیدی چقدر سخته دوست داشتن کسی که دوست نداره ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 15:53
مشکل خیلی از شما دختران و خصوصا پسران عزیز اینه که همه چی رو با عشق و علاقه اشتباه میگیرید. یا به عبارت بهتر، میخواید که اشتباه بگیرید! شما بعدا می فهمید که من چی گفتم یه چیزایی گفتنی نیست فهمیدنیه می فهمی ؟ نه وقتی می فهی که دیگه دیره دیره !!!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 15:49
آخ داره بارون می یاد من دیوونه این هوام دیوونه می فهمی ؟ مرسی که بارون می یاد مرسی که بارون می یاد مرسی که بارون می یاد مرسی که بارون می یاد ۱۰۰۰۰۰ تا مرسی من یه موشم من می جوم پس هستم !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 15:45
ورقهای تاروت و خیلی دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 10:19
من یه کم قبل از 22 سالگی فهمیدم همه چی کشکه. کشک بودن همه چی، من رو نترسوند. به آرامش ساکتی رسیدم که چند هفته بعد در اثر عوض شدن ارزشهام شکست. من فقط چهاردیواری خودمو میخوام. جایی که پای هیچ نور یا بنی بشری نرسه. جایی که مجبور به صحبت نباشم و مجبور نشم ببینم و آینه ای نباشه و بویی نباشه و فقط صدای طبیعت بیاد. من از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 08:34
Over and Over I keep going over the world we knew, Once when you walked beside me... But the dream was too much for you to hold...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 14:30
زندگی همه اون چیزاییه که وقتی عاشق می شی فکر می کنی اصلامهم نیستن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 15:52
به پرواز شک کرده بودم به هنگامی که شانه هایم از توان سنگین بال خمیده بود ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 15:46
گر می نخوری طعنه مزن مستان را !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 15:42
وقتی یکی از ته دل نگران آدمه هیچ بلایی سرش نمی یاد .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 14:03
معامله نکنید بزرگ نشید برید کوه به صدای باد گوش کنید بارون رو مزه مزه کنید ببخشید ببخشید ببخشید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 20:52
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 15:56
تنهایی ترسناک..... عذاب آور و مرگبار نیست! تنهایی فقط کمی عجیب است! کمی !..........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 11:59
مداد پاککن خوب سراغ ندارین؟ میخوام خودم رو پاککنم .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 11:54
زندگی خیلی باحاله . بعضی وقتا یه هو میپیچه دور گلوت همچین گره میخوره که ... یادت باشه با گره کور نباید ور رفت . نخش رو از هر طرف که بکشی گره کور تر میشه ... با چنگ و دندون به جونش بیفتی سفت تر میشه .. ولش میکنی یواش یواش خودش باز میشه ... فقط زمان میخواد .. زمان .. زمان ... زماااااااان ......... دیدی ٬ حالا گره طناب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 11:54
The more you judge, the less you love !