-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1382 14:57
غمناک تر از این آیا شنیده اید ؟ یکی را دوست می دارم یکی را دوست می دارد ! می شه تو چشات خیلی چیزا رو تازه کرد می شه با گر گر دستهای تو خیلی کارا کرد می شه تو چشمهای تو گم شد و مرد می شه دریا رو به اسم تو سپرد نگو دیره من از این فاصله ها بدجوری گریم می گیره آره گریه ام می گیرهه داره گریه ام می گیره .....................
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1382 14:50
چه بی تابانه می خواهمت ای که دوریت آزمون تلخ زنده به گوری !....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1382 14:48
بگذار تا شیطنت عشق چشمان ترا بر عریانی خویش بگشاید هر چند آن جز معنی رنج و پریشانی نباشد اما کوری را هرگز به خاطر آرامش تحمل نکن ! دکتر علی شریعتی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1382 14:41
اگر لب ها دروغ می گویند از دستهای تو راستی هویداست و من از دستهای تست که سخن می گویم ..... من از سماجت یک الماس می گویم که بر سکوت بلورین تو می کشم تو خاموشی کرده ای پیشه من سماجت ! تو یکچند من همیشه !!!!!!! یه ذره از شاملو جونم کمک گرفتم !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1382 14:34
بگذار آدمها تا میتوانند سنگ باشند من و تو از نژاد چشمه ایم !......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1382 14:34
بگذار آدمها تا میتوانند سنگ باشند من و تو از نژاد چشمه ایم !......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 مهرماه سال 1382 09:57
جاسوسها به بهشت نمیرن ! مگه نه ؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردینماه سال 1382 14:13
من صدای باران را روی پلک تر عشق می شنوم بی اشک چشمان تو ناتمام است و ستارگان در خیسی چشمانت می دوند پروای چه داری ؟ مرا در شب بازوانت سفر ده !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردینماه سال 1382 14:06
داد نزن ! اشتیاق آمدنت را در هرم حادثه از دست داده ام ! عذرم را بپذیر اگر از هر بار سوختنم جز خاکیتر یک نگاه چیزی نماند ! پس قطار ما کی میرسد از راه؟ ببین ! این دسته چمدان است که بر زمین چفت شده ، حالا زمین چمدان من شده است .... خیلی خسته کننده است !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردینماه سال 1382 14:00
من بیگانه ام ، اما تو آشناترینی چشمهایت را بر هم ببند بگذار در اقیانوسشان شناور باشیم بگذار با این بیگانگی آشنا تر شوم ، که این خود درد کمتری است بگذار هراسم را که تمامی چشمهایم را پر کرده و اندوهی را که چشمهایم از ندیدنش هراسناکند در نگاهت گم کنم !
-
بهار
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1382 12:41
عید را نمیفهمید ، بهار را نمیفهمید ، آهوی گریزان افسانه هایش را نمیفهمید > تنهایی گربه ای باران خورده را نمیفهمید بعد یادش می افتاد که حتی واژه ها را نم فهمد دیگر ، خسته بود ،خسته مثل مردی که سالهاست روی دوچرخه ثابت رکاب می زند یا زنی که گیسوانش اصلا بلند نمی شود یا مثل دونده ای که در خط شروع بالا آورد ه است ......
-
دوسش دارم
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1382 08:45
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1382 08:41
جیرجیرکها وقتی ساکت میشن یعنی مردن !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1382 13:29
IN MEMORY .LOVE LIVES FOREVER
-
سلام
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1382 12:13
دلم برات تنگ شده خیلی