-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1383 17:24
وسیع باش و تنها سربه زیر و سخت .....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1383 17:22
تو حرفی داشتی ؟ دل که حرفی ندارد تو انگشت بر مرگ بگذار دیوانگی اش با من ! ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 17:37
همیشه حرف پ سرآغاز حرف پروانه نیست گاهی اوقات پاییز پاسخ مقدر مرگ است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 17:29
سنگ برای سنگر آهن برای شمشیر جوهر برای عشق .....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 17:24
به هنگامی که تو را از بودن و ماندن گریز نیست مرا به شهری ببر که ریا را پنهان نمیکنند و صداقت همشهریان تنها در همین است ! شاملو
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 17:22
هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشسته ام !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 17:21
در خطاب تو انگشتهایم از هوش رفتند امشب دستهایم نهایت ندارند من هنوز موهبت های مجهول شب را خواب میبینم امشب بهت پر پر خواهد شد ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 14:24
ای کاش بجای اشکهایت بودم در چشمانت می زیستم بر گونه هایت متبلور می شوم و در گوشه لبهایت جان می سپردم ......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 14:19
نوشتن برای فراموش کردن است نه برای به یاد آوردن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 14:13
می شود برگشت اشتیاق چشمهایم را تماشا کن !
-
سلام
شنبه 23 خردادماه سال 1383 16:59
من اومدم می دونم شاید دوباره امدنم فرقی برای کسی نداشته باشه ولی اومدم دلم برای همتون تنگ شده بود خیلی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 17:37
خیلی بده گل رز قرمز بیاد دم خونه آدم اونوقت تو گل رز قرمز نفرستی خونه ش !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 17:33
همه برگ و بهار در سرانگشتان تست چقدر عمق چشمان شیرینت را دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 17:32
تنها موی سیاهی از تو که به شانه ات میریزد مرا بس !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 دیماه سال 1382 10:07
جا مانده است چیزی جایی هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد !
-
شاملوی عزیزم
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 17:49
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند که بی دریغ باشند در دردها و شادی هایشان حتی با نان خشکشان و کارهایشان را جز برای قسمت کردن بیرون نیاورند ..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 09:05
جهان پر از صدای حرکت پاهای مردیست که همچنان که تو را می بوسد در ذهن خود طناب دار تو را می بافد ... فروغ
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 09:02
همیشه از قصهء قورباغه هایی که شاهزاده می شن خوشم می یاد و کدوهایی که کالسکه می شن ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 08:58
قلبم اونقدر شکسته شده که دیگه جایی برای دوباره شکسته شدن نداره می فهمی ؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 آبانماه سال 1382 15:06
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر !!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آبانماه سال 1382 17:05
با این همه هنوز کودکانه امیدوارم کودکانه ! هرگز شب را باور نکرده ام چرا که در فراسوی دهلزش به امید دریچه ای دل بسته بودم مسیح دور است مسیح گفته بود : بخواهید حتما به شما داده خواهد شد هنوز کودکانه امیدوارم کودکانه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آبانماه سال 1382 17:03
حافظ خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد اینو خیلی دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آبانماه سال 1382 16:02
دلم بارون می خواد یه بارون واقعی پاییز دلم خیسی میخواد تازگی بارون می خوام کوشی پس ؟ مهر هم تموم شد آبان بی بارون نمی خوامممممممممممممممممممممممممممممممممم آخ اگه بارون بزنه آخ اگه بارون بزنه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آبانماه سال 1382 15:58
یک نفر جیرجیرکها را روغنکاری کرده بود امروز بی لالایی خوابیدم ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آبانماه سال 1382 10:48
سلام مرسی مرسی مرسی مرسی که شنیدم مرسی که دیدیم مرسی که بازم خجالتم دادی می دونی نمی تونم جبران کنم ولی بدون دیوونه وار دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مهرماه سال 1382 15:00
پلک فرو بستی و تمام کلمات پیراهن سیاه بر تن کردند ...........
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مهرماه سال 1382 14:58
آبی نگاهت دلم را با آسمان پیوند می دهد فشرده خاطرات کودکیم در چشمانت تکرار میشود بی حضورت تک درخت بلوطی را می مانم که در خلوت ترین انحنای درد سوگنامه پرندگان مهاجر را می سراید آه ! ای پگاه جاویدان بعد از تو ترانه های شرقیم در ازدحام تاریک یک بغض غروب می کند ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مهرماه سال 1382 14:50
ماه در انتظار طلوع سیاهی را بهانه می کند و من تو را ! بواسطه کدامین پیوند بوی ترا ابرها گریستند که حتی سنگها هم نجات دهنده ات می خوانند ؟ در عصر سایه ها ای صبور قطره ای لبخند کافیست تا چشمانت را عاشق کنم !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1382 15:01
دیگر دلم نمی خواهد مرد باشم دلم می خواست همه مردها انسان بودند ...........
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1382 14:58
غمناک تر از این آیا شنیده اید ؟ یکی را دوست می دارم یکی را دوست می دارد ! می شه تو چشات خیلی چیزا رو تازه کرد می شه با گر گر دستهای تو خیلی کارا کرد می شه تو چشمهای تو گم شد و مرد می شه دریا رو به اسم تو سپرد نگو دیره من از این فاصله ها بدجوری گریم می گیره آره گریه ام می گیرهه داره گریه ام می گیره .....................